×
عینالقضات همدانی » لوایح » فصل ۱۸۲
موقوف بجان اگر بمانی مانی
زیرا که چو در عالم جانی جانی
این نکته اگر نیک بدانی دانی
هرچیز که در جستن آنی آنی
عینالقضات همدانی » لوایح » فصل ۱۸۳
تا جان دارم غم تو در جان دارم
و اندوه تو از دو دیده پنهان دارم
غمهای تو چون گران ندارد باری
بر دوش دل خویش کشم تا جان دارم
عینالقضات همدانی » لوایح » فصل ۱۸۶
نی مایۀ عشقت ای دل افروز کم است
وان درد که دی بود نه امروز کم است
در هجر تو با صبر دلم را صنما
نی ساز فزون شدست نی سوز کم است
عینالقضات همدانی » لوایح » فصل ۱۸۶
چون در دو جهان مثال تو کم دیدم
از هر دو جهان برای تو ببریدم
پیوند مرا ز حضرت خویش مبر
زیرا که ترا بر دو جهان بگزیدم
عینالقضات همدانی » لوایح » فصل ۱۹۲
حیرت اندر حیرت است و بستگی در بستگی
گه یقین گردد گمان و گه گمان گردد یقین
عینالقضات همدانی » لوایح » فصل ۱۹۴
پیوسته ز عشق در کشاکش باشم
وز غایت بیخودی در آتش باشم
از من تو مراد من اگر بستانی
و آنگاه مراد من شوی خوش باشم
عینالقضات همدانی » لوایح » فصل ۲۰۱
گر او بخودم بقا دهد خوش باشد
در بی خودیم لقا دهد خوش باشد
من خود کشم انتظاروصلش لیکن
گر حضرت او رضا کند خوش باشد