×
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۳۰۶
آن لعبت نی زن من اگر با ویمی
زینگونه جگر خسته ولیکن کیمی
لب بر لب نی نهاد و من می مردم
در حسرت آنک کاشکی من نیمی
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۳۰۷
تا چند چو خور بر سر عالم لرزی
گر بگذری از جهان جهانی ارزی
خسرو توئی ار شکّر شیرین بوسی
کسری توئی ار مهر نگارین ورزی
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۳۰۸
دیشب صنمی سرو قد شیرازی
زلفش همه در بند کمند اندازی
با طرّه شبی دراز بازی می کرد
خورشید ندیدم که کند شب بازی
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۵۱
ماهی که فتاده بینی او را در شست
با صبر مصحّفش بباید پیوست
تا نام کسی شود که هر صبحدمی
آید بر ما مست و صراحی در دست
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۶۲
دی بر سر کو ستاده دیدم پسری
یک نیمه ی کف نهاده بر پشت خری
گفتم لقبش گرت بدو هست سری
باید که برون از تو نداند دگری
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۶۹
دندان عسس ز زیر و بالا بشکن
وانگه دهنش بدوز و دربند افکن
تا نام مه دلبر سیمین بر من
ماننده ی خورشید بدانی روشن