×
همام تبریزی » رباعیات » شمارهٔ ۹۴
ای عاشق رخسار تو چون ما خیلی
خود نیست به عاشقان دلت را میلی
کس نیست ز عاشقان به زندان لبت
گر زان که لبت چنین کند واویلی
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۳۳
لیلی لیلی ز دست دل واویلی
من دوست یکی دارم و دشمن خیلی
من جان به غم عشق تو درباخته ام
آخر ز چه سوی ما نداری میلی
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۳۴
تا کرد دلم به عشق رویت میلی
در دیده نشست از خیالت خیلی
گویند که صبر کن ز رویش مجنون
گفتا که نفس چون بزنم بی لیلی
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۳۵
تا دید جمال تو به چشمم لیلی
از دیده روانست به هر سیلی
مجنون توأم ز جانت ای سرو روان
فریاد که سوی ما نداری میلی
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۳۶
روزی ز دری گذشتم اندر خیلی
مجنون دیدم که میزدی واویلی
گفتم که چنین واله و شیدات که کرد
فریاد برآورد که لیلی لیلی
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۳۷
مجنون نفسی بزد که لیلی لیلی
آخر ز چه نیستت به سویم میلی
لیلی به زبان حال گفتا مجنون
در دیده ما شد از خیالت خیلی