گنجور

قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۱

 

از چشم و دل من آب و آتش خیزد

وز هر دو زمانه رستخیز انگیزد

نشگفت گران حور ز من بگریزد

کز آتش و آب هرکسی پرهیزد

قطران تبریزی
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۳

 

بادی که ز کوی آن نگارین خیزد

از خاک جفا صورت مهر انگیزد

آبی که ز چشم من فراقش ریزد

هر ساعتم آتشی به سر بربیزد

سنایی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » رباعیات » شمارهٔ ۴۱

 

درزی بچه در رنگ رزی آویزد

تا نام سپید کاریش برخیزد

آوخ چه بلا و رستخیز انگیزد

کان یار سپید کار رنگ آمیزد

سوزنی سمرقندی
 

عین‌القضات همدانی » تمهیدات » تمهید اصل سادس - حقیقت و حالات عشق

 

زلف بت من هزار شور انگیزد

روزی که نه از بهر بلا برخیزد

و آن روز که رنگ عاشقی آمیزد

دل دزد دو جان رباید و خون ریزد

عین‌القضات همدانی
 

عین‌القضات همدانی » لوایح » فصل ۶۷

 

جانم ز فراق تو از آن بگریزد

تا با تو یکی شود دوئی برخیزد

عین‌القضات همدانی
 

انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۹

 

رای تو که صلح روز ملک انگیزد

در حادثه‌ای چو رنگ قهر آمیزد

تعجیل حقیقی از فلک بگریزد

آرام طبیعی از زمین برخیزد

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۰

 

روزی که خرد سرشک رنگین ریزد

اندیشه چگونه رنگ شعر آمیزد

نور از رخ آفتاب هم بگریزد

چون سایهٔ ایزد از جهان برخیزد

انوری
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۹

 

صبر از دل ریش من همی بگریزد

با دیده من خواب همی نامیزد

وین هر دو اگر چنین بود نیست عجب

کز آتش و آب هر کسی پرهیزد

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۲- سورة یوسف- مکیة » ۳ - النوبة الثالثة

 

بادی که ز کوی عشق تو بر خیزد

از خاک جفا صورت مهر انگیزد

آبی که ز چشم من فراقت ریزد

هر ساعتم آتشی بسر بر ریزد

میبدی
 

خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۷

 

معشوق ز لب آب حیات انگیزد

پس آتش تب چرا ازو نگریزد

آن را که ز لب دم مسیحا خیزد

آخر به چه زهره تب در او آویزد

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۶

 

معشوقه ز لب آب حیات انگیزد

پس آتش تب چرا ازو نگریزد

آن را که لب دم مسیحا خیزد

آخر به چه زهره تب در او آویزد

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۶

 

غم شحنهٔ عشق است و بلا انگیزد

جان خواهد شحنگی و رنگ آمیزد

خاقانی اگر سرشک خونین ریزد

گو ریز که سیم شحنه زین برخیزد

خاقانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۱۷۱

 

بادی که زکوی فقر گرد انگیزد

بر آتش کبر آب تواضع ریزد

حقّا که هزار تاج کسری ارزد

گردی که زپای این گدایان خیزد

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن » شمارهٔ ۲۱

 

آن به که دلت زهر بدی پرهیزد

گل کار که ارخار بکاری خیزد

تو دوست گزین که با تو مهر انگیزد

دشمنت زمانه خود هزار انگیزد

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب العاشر: البهاریات » شمارهٔ ۱۳

 

آبی که خللهای دماغ انگیزد

او را چه خوری که آبرویت ریزد

مستی خواهی بادهٔ معنی می نوش

کز بادهٔ گندیده چه مستی خیزد

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب العاشر: البهاریات » شمارهٔ ۵۰

 

سالک چو مدام از خودی خود خیزد

نی چون جهلا در حرکت آویزد

بی قطع مسافت چو سفر باید کرد

آواز نیش ز جا چرا انگیزد

اوحدالدین کرمانی
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۲۸۲

 

پیوسته دلم ز خرّمی پرهیزد

هر جا که غمی بود در او آویزد

هر شام گهی حریف دردی باشد

هر صبحدمی بروی غم برخیزد

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۲۸۳

 

باز این چشمم چه فتنه می انگیزد

کز دزدی و خون هیچ نمی پرهیزد

گاهی نظر از خوش پسری می دزدد

گه خون دلی برگذری می ریزد

کمال‌الدین اسماعیل
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل هفتم

 

دل را همه آفت از نظر می‌خیزد

چون دیده بدید دل در و آویزد

نجم‌الدین رازی
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۸۱

 

آن روز که عشق با دلم بستیزد

جان پای برهنه از میان بگریزد

دیوانه کسی که عاقلم پندارد

عاقل مردی که او ز من پرهیزد

مولانا
 
 
۱
۲
sunny dark_mode