خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۵
این عقل که در ره سعادت پویدروزی صد بار خود ترا میگوید
دریاب تو این یکدم وقتت که نئیآن تره که بدروند و دیگر روید

مولوی » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۴۰
هر چند دلم رضا او میجویداو از سر شمشیر سخن میگوید
خون از سر انگشت فرو میچکدشاو دست به خون من چرا میشوید

عطار » مختارنامه » باب بیست و پنجم: در مراثی رفتگان » شمارهٔ ۲۰
برخیز که ابر خاک را میشوید
تا سبزه ز خاک تو برون میروید
ای خفته اگر سخن نمیگوئی تو
این خاک تو گوئی که سخن میگوید

عبید زاکانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۰
جان قصهٔ آن ماه سخنگو گوید
دل کام روان زان لب دلجو جوید
گر عکس رخش بر چمن افتد روزی
از خاک همه لالهٔ خود رو روید

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۲
زلف سیهت که بر مهت میپوید
در باغ رخت سنبل و گل میبوید
بر گوش تو سر نهاده و اندر گوشت
احوال پریشانی ما میگوید

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۱
روزی که سمن بر لب جو بر روید
خرم دل آنکس که لب جو جوید
از مطرب آب بشنود ناله که او
بر رود خوشک ترانهای میگوید

عرفی شیرازی » رباعیها » رباعی شمارهٔ ۸۴
در باغ دلم که روضه نعتش گوید
آب طلبت روی چمن می شوید
خرم شجر آرزوی وصال جانان
صد نامیه از هر ورقش می روید

شاه نعمتالله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۷
بلبل مست است و بوی گل می بوید
دل داده به ما و دلبرش می جوید
این قول خوشی که تو ز سید شنوی
بشنو بشنو که او ز او می گوید

مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۹۱
هرگه که دلم فرصت آن دم جوید
کز صد غک دل با تو یکی برگوید
نامحرم و ناجنس در آن دم گوئی
از چرخ ببارد از زمین بروید

کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۴۳۰
گر در همه عمر خویش فرصت جوید
نا با من خسته دل حدیثی گوید
ناگاه ستیزۀ مرا چشم رقیب
چون دیدۀ نرگس از زمین بر روید
