مولوی » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۴۵
ز اول که حدیث عاشقی بشنودمجان و دل و دیده در رهش فرسودم
گفتم که مگر عاشق و معشوق دواندخود هر دو یکی بود من احول بودم

عطار » مختارنامه » باب دوازدهم: در شكایت از نفس خود » شمارهٔ ۵
عمری چو فلک ز تگ نمیفرسودم
تا همچو زمین کنون فرو آسودم
صدباره همه گرد جهان پیمودم
چندان که شدم، حجاب من، من بودم

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » رباعیات » شمارهٔ ۸۳
عمری به هوس باد هوا پیمودم
در هر کاری خون جگر پالودم
در هر چه زدم دست ز غم فرسودم
دست از همه بازداشتم آسودم

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۳۱
آن دم که حدیث عاشقی بشنودم
جان و دل و دیده را به غم فرسودم
میپنداشتم عاشق و معشوق دواند
چون هر دو یکیست من خود احول بودم

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۳۲
عمری به هوس باد هوی پیمودم
در هر کاری خون جگر پالودم
در هر چه زدم دست زغم فرسودم
دست از همه باز داشتم آسودم

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۳۳
من از تو جدا نبودهام تا بودم
اینست دلیل طالع مسعودم
در ذات تو ناپدیدم ار معدومم
وز نور تو ظاهرم اگر موجودم

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۳۴
هرگز نبود شکست کس مقصودم
آزرده نشد دلی ز من تا بودم
صد شکر که چشم عیب بینم کورست
شادم که حسود نیستم محسودم

باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۰
در جستن جام جم جهان پیمودم
روزی ننشستم و شبی نغنودم
ز استاد چو وصف جام جم پرسیدم
آن جام جهان نمای جم، من بودم

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۴۷۷
در عشق، به جز زیان ندارد سودم
از تیرگی اختر خود خشنودم
از بخت سیاه، بر سرم منتهاست
چون لاله، چراغ روشن است از دودم
