مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۱۵
بفروخت مرا یار به یک دسته ترهباشد که مرا واخرد آن یار سره
نیکو مثلی زده است صاحب شجرهارزان بفروشد آنکه ارزان بخره

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۴۱
ما مردانیم شسته بر تنگ درهمائیم که شیر و گرگ بر ما گذره
با فقر و صفا به هم درآمیختهایمچون درگه ارتضاع آن میش و بره

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۶
آن را که بود نور نبی در بشره
حاجت نبود به طول و عرض شجره
وان را که ز رخ نتابد این نور سره
شجره ندهد به غیر لعنت ثمره
