گنجور

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۸

 

من بودم و دوش، یار سیمین تن من

جمعی ز نشاط و عیش، پیرامن من

آنها، همه صبحدم پراکنده شدند

جز خون جگر، که ماند در دامن من

اثیر اخسیکتی
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۷۰۳

 

من بودم دوش و یار سیمین تن من

جمعی ز نشاط و عیش پیرامن من

ایشان همّه صبحدم پراگنده شدند

جز خون جگر که ماند بر دامن من

کمال‌الدین اسماعیل
 
 
sunny dark_mode