گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۷۷

 

ای یار پرنمک، جگرم ریش می‌کنی

قصد هلاک سوخته خویش می‌کنی

از دیده شرم دار، گرت بیم آه نیست

بی‌موجبی چرا دل من ریش می‌کنی؟

آخر کجا روا بود، ای ناخدای ترس

[...]

امیرخسرو دهلوی
 
 
sunny dark_mode