گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۴۱

 

غیر از دل دو نیم که خندان چوپسته بود

بر هر دری که روی نهادیم بسته بود

قسمت نگر که طوطی بی طالع مرا

روی سخن به آینه زنگ بسته بود

قحط سخن نداشت مرا از سخن خموش

[...]

صائب تبریزی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۰۷

 

روزی‌ که عشق رنگ جهان نقش بسته بود

تقدیر، نوک خامهٔ صنعت شکسته بود

عیش و غمی که نوبر باغ تجدد است

چندین هزار مرتبه ازیاد جسته بود

خاک تلاش‌ کرد به سر، خلق بی‌تمیز

[...]

بیدل دهلوی
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۴

 

دیدم به چشم سر، که سکندر نشسته بود

در چنگ انفعال دلش ریش و خسته بود

آیینه اش ز پای ستوران نمود روی

او دل مثال آینه ز آیینه شسته بود

احوال ملک [و] حشمت دارا ز من بپرس

[...]

سعیدا
 
 
sunny dark_mode