گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲

 

هنگام آشتی ست بت خشمناک را

دل خوش کنیم لذت روحی فداک را

از خشم بود تا به سر ابرویش گره

من زان شکنجه ساخته بودم هلاک را

خوش وقت آنکه گفت مرا پای من ببوس

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴

 

افزود عشق قدر دل دردناک را

اکسیر درد کرده زر این مشت خاک را

از آفتاب روز جزا فیض بیخودی

آسوده کرد سایه نشینان تاک را

مهمان نواز باش و برای خدا مکن

[...]

جویای تبریزی
 
 
sunny dark_mode