گنجور

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » شکوائیه » شمارهٔ ۱۱

 

هنگام آنکه صبح صف آسمان شکست

اول نفس که زد دم شب در دهان شکست

هر بیضه ای که بود برین آشیان سبز

مرغ سپیده دم همه در آشیان شکست

شب دید و من که تیر نفسهای سالکان

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۱۶

 

افروختی ز باده و رنگ بتان شکست

یک گل شکفت و رونق صد گلستان شکست

دادی چو دل ز دست، رهایی طمع مدار

عشق آن طلسم نیست که آن را توان شکست

قدسی مشهدی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲ - در مرثیهٔ برادر خود میگوید

 

واحسرتا، که رونق این بوستان شکست

چون نشکند دلم؟! که دل دوستان شکست!

شمع طرب، بمحفل اهل زمانه مرد؛

جام نشاط، د رکف خلق جهان شکست

افگند رخنه یی فلک، اندر سواد خاک؛

[...]

آذر بیگدلی
 
 
sunny dark_mode