×
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۴
خوش آن که هم زبان به تو شیرین بیان شوم
حرفی ز من بپرسی و من بیزبان شوم
وقت سخن تو غرق عرق گردی از حجاب
من آب گردم و ز خجالت روان شوم
یاری به غیر کن که سزای وفای من
[...]
وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۴۳
تا چند سرگران ز مدار جهان شوم
تا چند از مدار جهان سرگران شوم
در بین ما و دوست به جز خود حجاب نیست
آن به که بگذرم ز خود و از میان شوم
زندان تن گذارم و این خاکدان دون
[...]