گنجور

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۲

 

آن حور روح فش را بر عقل جلوه کردم

و آن شربها که دادی بر یاد تو بخوردم

یاقوت نفس کشتم زان گوهر شریفت

کازاد کرد چون عقل از چرخ لاژوردم

گردم به باد ساری گردی همی ولیکن

[...]

سنایی
 

صامت بروجردی » کتاب التضمین و المصائب » شمارهٔ ۶ - و برای او همچنین

 

هر تیر کز مخالف بر لوح سینه خوردم

پیغام وصل جانان آن تبر را شمردم

جز لطف او پناهی بر هیچکس نبردم

جان با هزار شادی در راه او سپردم

صامت بروجردی
 
 
sunny dark_mode