مولوی » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۹
آمد بهار ِ جانها ای شاخ ِ تر به رقص آچون یوسف اندر آمد، مصر و شکر! به رقص آ
ای شاه ِ عشقپرور مانند ِ شیر ِ مادرای شیر! جوشدر رو. جان ِ پدر به رقص آ
چوگان ِ زلف دیدی، چون گوی دررسیدیاز پا و سر بریدی. بیپا و سر به رقص آ
تیغی به دست، […]
