گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۹

 

دردا که دگر ما را آن یار نمی پرسد

احوال دل پر خون دلدار نمی پرسد

می پرسم و می جویم در هر نفسی صد بار

او در همه عمر خود یک بار نمی پرسد

یار از سر یاریها با ما سخنی می گفت

[...]

امیرخسرو دهلوی
 
 
sunny dark_mode