گنجور

ادیب الممالک » دیوان اشعار » سرودهای وطنی » شمارهٔ ۲ - سرود غم

 

هرکس سوی مهرت تاخت رایت به سپهر افراخت

و آنکس به تو تیر انداخت مستوجب طاعون شد

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » سرودهای وطنی » شمارهٔ ۲ - سرود غم

 

توپی که ستمکاران بستند بر این ایوان

بر چشم انوشروان در قلب فریدون شد

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » سرودهای وطنی » شمارهٔ ۲ - سرود غم

 

از عشق تو مستم من وز غیر تو رستم من

مشروطه پرستم من قلبم به تو مفتون شد

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » سرودهای وطنی » شمارهٔ ۲ - سرود غم

 

ای قصر سلیمانی از بهر چه ویرانی

ای ملت ایرانی بختت ز چه وارون شد

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » سرودهای وطنی » شمارهٔ ۲ - سرود غم

 

با آن همه استادی در مهلکه افتادی

سررشته آزادی از دست تو بیرون شد

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » سرودهای وطنی » شمارهٔ ۲ - سرود غم

 

دانای سیاسی کو قانون اساسی کو

آن قدرشناسی کو و آن عقل و هنر چون شد

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » سرودهای وطنی » شمارهٔ ۲ - سرود غم

 

آن مجلس کمسیون و آن لایحه و قانون

از کجروی گردون افسانه و افسون شد

ادیب الممالک
 

ملک‌الشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵

 

خیزید و به پای خم مستانه سر اندازید

وان راز نهانی را از پرده براندازند

این طرح کج گیتی شایان تماشا نیست

شایان تماشا را طرح دگر اندازید

ذوق بشریت را این عشق کهن گم کرد

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode