گنجور

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۱

 

قلب سپه ماست به یک حمله شکسته

با غمزه بگو تا نزند تیغ دو دسته

پیکان ز جگر جسته و زخمی شده جان هم

وین طرفه که تیرت ز کمانخانه نجسته

امید من از طایر وصل تو بریده‌ست

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۷

 

ای مرغ سحر حسرت بستان که داری

این ناله به اندازهٔ حرمان که داری

ای خشک لب بادیه این سوز جگر تاب

در آرزوی چشمهٔ حیوان که داری

ای پای طلب اینهمه خون بسته جراحت

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » ترجیعات » ترجیع بند - ما گوشه نشینان خرابات الستیم

 

ساقی بده آن باده که اکسیر وجود است

شوینده آلایش هر بود و نبود است

بی زیبق و گوگرد که اصل زر کانی‌ست

مفتاح در گنج طلا خانهٔ جود است

بی گردش خورشید کم و بیش حرارت

[...]

وحشی بافقی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode