گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۳۶

 

کی در تن خاکی دل آگاه گذارند؟

یوسف نه عزیزی است که در چاه گذارند

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۳۷

 

طول امر از دل چه خیال است برآید؟

این ریشه ازین خاک محال است برآید

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۳۸

 

زنگ از دل ما آن خط شبرنگ زداید

زنگار که دیده است ز دل زنگ زداید؟

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۳۹

 

خط در دل روشن گهران مهر فزاید

در آینه ها نقش نگین راست نماید

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۴۰

 

در کسوت فقر آن رخ چون ماه ببینید

در زیر کلاه نمدی ماه ببینید

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۲۲

 

هر لحظه خرابم کند آن چشم به رنگی

با فتنه شهری چند کند خانه تنگی؟

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۶۷

 

طرفی ز نهال قد آن شوخ نبستم

در سایه نخلی که نشاندم ننشستم

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۶۸

 

از دل نبرد زنگ الم باد بهارم

چون گرد یتیمی است زمین گیر غبارم

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۶۹

 

ما از لب خامش ز سخن داد گرفتیم

با شیشه سربسته پریزاد گرفتیم

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۷۰

 

ما همچو شرر تلخی غربت نکشیدیم

در نقطه آغاز به انجام رسیدیم

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۵۰۸

 

از اشک برد راه به کوی تو نظاره

در بحر کند سیر معلم به ستاره

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۵۰۹

 

زان لب نتوان کرد به دشنام کناره

تیغ دو دم اوست مرا عمر دوباره

صائب تبریزی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode