گنجور

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳۹

 

بیخود شده بودم چو سخن یار بمن کرد

کو واقف حالی؟ که بپرسم چه سخن کرد

دزدید نهانم دل و نگذاشت بفریاد

فریاد که دزدیده کسی غارت من کرد

هر خون که بخاک از جگر سوخته ام ریخت

[...]

اهلی شیرازی
 
 
sunny dark_mode