گنجور

امیر معزی » ترکیبات » شمارهٔ ۳

 

ایزد چو مر او را به وجود از عدم آورد

گویی ز عدم صورت جود و کرم آورد

بر درگه او چرخ میان بست رهی‌وار

در خدمت او چون رهیان سر به خم آورد

هرجند که سیاره بلندست به مقدار

[...]

امیر معزی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۲

 

دل در طلیت روی به صحرای غم آورد

جان بیدهنت رخت بکوی عدم آورد

ما را هوس زلف تو در کوی نو انداخت

حاجی ز پی حلقه قدم در حرم آورد

محروم مران از در خویشم که گدا را

[...]

کمال خجندی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۵

 

تا کلک قضا نقد وجود از عدم آورد

نقشی چو خط سبز تو کم در قلم آورد

ای تازه پسر یوسف مصری بحقیقت

یا مادر گیتی دو برادر بهم آورد

جانی بشهیدان ره کعبه دل داد

[...]

اهلی شیرازی
 
 
sunny dark_mode