یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۸
ای مرغ سحر خیز فروبند زبان را
کامشب شب قتل است
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۸
در تاز و مهیای فدا شو تن و جان را
کامشب شب قتل است
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۸
سیل سیه انگیز کران تا به کران را
کامشب شب قتل است
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۸
آوخ که خلل خاست هم این را و هم آن را
کامشب شب قتل است
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۸
مردانه به چالش بکش این تیغ و سنان را
کامشب شب قتل است
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۳۴
از هفت زمین تا نهمین خیمه افلاک
برخاست قیامت
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۳۴
سر زیر زمین ساخت نهان از زبر خاک
سامان سلامت
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۳۴
نز خوی خود آزرم و نه از روز جزا باک
جستند مقامت
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۳۴
می جست و نمی یافت به جز دیده نمناک
دریای کرامت
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۳۴
از خاک که بردارد و از خون که کند پاک
آن عارض و قامت
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۳۴
چون پرده بدخواه تو سر تا به قدم چاک
از تیر ملامت
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۳۴
روزی که نماند به جهان غیر کفی خاک
از خسته علامت
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۷۱
ای دیده فرو ریز به رخ اشک روان را
کامشب شب قتل است
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۷۱
قانون نوائی بده ای نطق زبان را
کامشب شب قتل است
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۷۱
جبریل امین طایر قدسی طیران را
کامشب شب قتل است
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۷۱
یعنی که عزا فرض بود پیر و جوان را
کامشب شب قتل است
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۷۱
جنگ است به خون ریزی خود تیغ و سنان را
کامشب شب قتل است