گنجور

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۸

 

ای مرغ سحر خیز فروبند زبان را

کامشب شب قتل است

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۸

 

در تاز و مهیای فدا شو تن و جان را

کامشب شب قتل است

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۸

 

سیل سیه انگیز کران تا به کران را

کامشب شب قتل است

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۸

 

آوخ که خلل خاست هم این را و هم آن را

کامشب شب قتل است

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۸

 

مردانه به چالش بکش این تیغ و سنان را

کامشب شب قتل است

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۳۴

 

از هفت زمین تا نهمین خیمه افلاک

برخاست قیامت

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۳۴

 

سر زیر زمین ساخت نهان از زبر خاک

سامان سلامت

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۳۴

 

نز خوی خود آزرم و نه از روز جزا باک

جستند مقامت

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۳۴

 

می جست و نمی یافت به جز دیده نمناک

دریای کرامت

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۳۴

 

فرسوده خاک آمد و آلوده خاشاک

گلزار امامت

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۳۴

 

از خاک که بردارد و از خون که کند پاک

آن عارض و قامت

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۳۴

 

یک ره ز پی معذرت بازوی چالاک

انگشت ندامت

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۳۴

 

چون پرده بدخواه تو سر تا به قدم چاک

از تیر ملامت

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۳۴

 

نرهد به ازای دیه خون تو حاشاک

از قید غرامت

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۳۴

 

روزی که نماند به جهان غیر کفی خاک

از خسته علامت

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۷۱

 

ای دیده فرو ریز به رخ اشک روان را

کامشب شب قتل است

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۷۱

 

قانون نوائی بده ای نطق زبان را

کامشب شب قتل است

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۷۱

 

جبریل امین طایر قدسی طیران را

کامشب شب قتل است

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۷۱

 

یعنی که عزا فرض بود پیر و جوان را

کامشب شب قتل است

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۷۱

 

جنگ است به خون ریزی خود تیغ و سنان را

کامشب شب قتل است

یغمای جندقی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۸
sunny dark_mode