گنجور

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۳

 

آن دلبر عیار من ار یار منستی

کوس «لمن الملک» زدن کار منستی

گر هیچ کلاهی نهدم از سر تشریف

سیاره کنون ریشهٔ دستار منستی

بر افسر شاهان جهانم بودی فخر

[...]

سنایی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۱۶

 

من بلبلم و گلبن من یار منستی

آن طرف بناگوش، سمن زار منستی

میدان جهان، تنگ بود کوکبه ام را

منصورم و این دار فنا دار منستی

گفتی دل و جان صرف شود، در سر کارم

[...]

حزین لاهیجی