گنجور

جلال عضد » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶

 

وقت است که گل گوی گریبان بگشاید

بر صحن چمن باد صبا غالیه ساید

چون ناله عاشق سحر از شوق رخ دوست

مرغ سحری بر گل سوری بسراید

چون طفل بود غرقه به خونش همه اندام

[...]

جلال عضد
 
 
sunny dark_mode