×
فصیحی هروی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۰
خاکستر منصور تو را باز توان سوخت
صد مرتبه زیباتر از آغاز توان سوخت
نامرد حریفیست شکیب ارنه در این بزم
از شوق نیازی جگر ناز توان سوخت
فصیحی هروی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۲
امشب نگهم را نفس بازپسین است
فرداست که یک یک مژه تابوت نگاه است
فصیحی هروی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۷
در مذهب ما هر چه بجز دوست حرام است
گر خود همه ذوق طلب اوست حرام است
با دوست به یک پوست نگنجیم فصیحی
وین طرفه که بی دوست به تن پوست حرام است
فصیحی هروی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲۲
گر لذت داغ جگر اینست فصیحی
افسوس که در هر سر مویم جگری نیست
فصیحی هروی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲۳
دی قاصد یار آمد و مژگان تری داشت
از یار مگر بهر هلاکم خبری داشت
فصیحی هروی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲۷
شاید که به آفرینش خود نازد
ایزد که تماشای جمال تو کند
فصیحی هروی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۳۰
لب تشنه فتادیم در آن بادیه کانجا
از خشکلبی چشمه حیوان گله دارد
فصیحی هروی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۴۶
چون ماهی ساحل طپد از آرزوی دل
زخمی که شهیدان تو را بر سپر آید
فصیحی هروی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۷۰
ما بت نه ز اندیشه معبود شکستیم
آرایش بتخانه ما بود شکستیم
هر لخت جگر طاقت صد داغ دگر داشت
قفل در رسوایی خود زود شکستیم