گنجور

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۴

 

اکنون که خصومات همه اهل زمانه

بر رای تو مقصور شد از روی حکومت

یک راه حکم باش میان من و گیتی

باشد که ز من قطع کند دست خصومت

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶۲

 

آنها که بپرسند و ببخشند مرا چیز

از من به زبان و قلم و شعر بترسند

پس چونکه بترسند زشعر و قلم من

آنها که مرا چیز نبخشند و نپرسند

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶۵

 

تا مال نبخشی ز هنر بهره نیابی

چون نم نبود سبزه به جز خشک نگردد

این خرده نگه دار که تا آهوی تبت

سنبل نچرد خونش همی مشک نگردد

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹۹

 

ای دل مشو از حال که از حال نگردد

در گردش احوال زمانه دل مردان

حالی که همی از فلک گردان زاید

ساکن نبود بل چو فلک باشد گردان

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۲

 

ای یافته از روی تو و رای تو دنیا

حسنی و جمالی و شکوهی و بهایی

از فهم تو و فکرت تو بر فلک طبع

نوری و شعاعی و فروغی و ضیایی

احوال مرا نزد تو دانی که نباشد

[...]

ادیب صابر
 
 
sunny dark_mode