گنجور

مجد همگر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳

 

تا لعل تو از تنگ شکر بار نگیرد

دل از غم آن لعل شکر بار نگیرد

در جام لبان چاشنی از قند فکندی

تا لعل لبت تلخی گفتار نگیرد

من بر سمن و سنبل تو زار نگردم

[...]

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۸

 

شد چشم جهان روشن و جانها همه خرم

از طلعت فرخنده نوئین معظم

آن شیر که با پنجه وبازوی شکوهش

چون پنجه بید آمد سرپنجه ضیغم

وان شید که در عهد وفاقش نتواند

[...]

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵

 

ای چهره تو آینه صنع خدایی

جان چهره گشاید ز تو چو چهره گشایی

آئینه همه چیز نماید به جز از جان

تو هیچ به جز صورت جان می ننمایی

بر آئینه از صورت جان نقش نباشد

[...]

مجد همگر
 
 
sunny dark_mode