گنجور

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۱

 

خاک از رخم ار برو نهم زرد شود

آتش ز دمم گر بدمم سرد شود

روز من اگر ز مرگ پر گرد شود

والله که جهان فضل بی مرد شود

مسعود سعد سلمان
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۳۸۹

 

چون باد اجل هم نفس مرد شود

چون صبح زانده نفسش سرد شود

خورشید که کس نیست ازو پر دل تر

از بیم فرو شدن همی زرد شود

کمال‌الدین اسماعیل
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۸۴

 

بس درمان‌ها کان مدد درد شود

بس دولت‌ها که روی از آن زرد شود

خوف حق آن بود کز آن گرم شوی

خوف آن نبود که گرم از آن سرد شود

مولانا
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۳۶ - بالبداهه هنگام زردی چهره‌اش بر اثر کندن پوست وی

 

آن دم که اجل برابر مرد شود

آهش چو نسیم صبحدم سرد شود

خورشید که پردل‌تر از او نیست کسی

در وقت فروشدن رخش زرد شود

نسیمی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » رباعیات » شمارهٔ ۱۷

 

می خور که چو نامرد خورد مرد شود

وز می رخ زرد، سرخ چون ورد شود

تریاک مکش چرس مخور کز هر دو

رخ زرد و بدن سست و نفس سرد شود

میرزا حبیب خراسانی
 
 
sunny dark_mode