گنجور

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۱۶۵

 

دل گرچه درین بادیه بسیار شتافت

یک موی ندانست و بسی موی شکافت

گرچه ز دلم هزار خورشید بتافت

آخر به کمال ذره‌ای راه نیافت

ابوسعید ابوالخیر
 

خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۴

 

مهتاب به نور دامن شب بشکافت

می نوش دمی بهتر از این نتوان یافت

خوش باش و میندیش که مهتاب بسی

اندر سر خاک یک به یک خواهد تافت

خیام
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۸

 

صد بار رهی بیش به کوی تو شتافت

بویی ز گلستان وصال تو نیافت

دل نیست کز آتش فراق تو نتافت

دست تو قوی‌ترست بر نتوان تافت

سنایی
 

عطار » مختارنامه » باب یازدهم: در آنكه سرّ غیب و روح نه توان گفت و نه توان » شمارهٔ ۱۵

 

جان گرچه درین بادیه بسیار شتافت

مویی بندانست و بسی موی شکافت

گرچه ز دلم هزار خورشید بتافت

اما به کمالِ ذرّهای راه نیافت

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات » شمارهٔ ۴۳

 

مهتاب به نور دامن شب بشکافت

میخور که دمی خوشتر ازین نتوان یافت

خوش باش و بیندیش که مهتاب بسی

خوش بر سر خاک یک به یک خواهد تافت

عطار
 

مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۳۳

 

عمری دلم اندر پی وصل تو شتافت

جان درسر کار کرد و هم کام نیافت

زین رنج هزار یک ندید اسکندر

کز جستن آب زندگی روی نتافت

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۳۴

 

سرویست قدش ولیک روی از من تافت

ماهیست رخش ولیک در گلخن تافت

در دوستی اش به کام دشمن گشتم

وین می کشدم که کام از او دشمن یافت

مجد همگر
 

اوحدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۴

 

باد سحری چو غنچه را لب بشکافت

نور رخ گل روی چو خورشید بتافت

از سایهٔ خرپشتهٔ میمون فلک

در پشته نگه کن که چه سرسبزی یافت؟

اوحدی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۸

 

ای بس که دلم در پی تحقیق شتافت

بس موی که در فکرت باریک شکافت

تا عاقبت الامر بدانست که اوست

آنذره کزو هزار خورشید بتافت

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۵

 

چون باد صبا غنچه گلرا بشکافت

وز نکهتش آفاق دم غالیه یافت

خرم دل آنکه از پی عیش صبوح

چون بلبل مست سوی گلزار شتافت

ابن یمین
 

کلیم » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۲

 

روزیکه تن شاه جهان از تب تافت

آن نیست که عیسی بعلاجش بشتافت

می رفت دعای صحتش بسکه بچرخ

می خواست که آید بزمین راه نیافت

کلیم
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۱۷۰ - رباعی مستزاد

 

آنی که سر از سجدهٔ کوی تو نتافت

نه روم و نه روس

بر قامت عزتت فلک حله نبافت

جز اطلس و توس

مرغ دل ما دانهٔ وصل تو چشید

[...]

حزین لاهیجی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۲ - ابوعلی سینای بلخی قُدِّس سِرُّهُ العزیز

 

دل گرچه در این بادیه بسیار شتافت

یک موی ندانست ولی موی شکافت

اندر دل من هزار خورشید بتافت

و آخر به کمال ذرّه‌ای راه نیافت

رضاقلی خان هدایت
 
 
sunny dark_mode