گنجور

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۷

 

در عشق تو جانم انده ناب خورد

وز دیده من فراق تو خواب خورد

چون ز آتش هجر تو دلم تاب خورد

غمهات چنان خورد که یک آب خورد

مسعود سعد سلمان
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۲۹

 

پیری که ز خستگی تنش تاب خورد

سودش ندهد اگر چه جلاب خورد

برگی که بموسم خزان زرد شود

ریز دز درخت اگر چه صد آب خورد

اهلی شیرازی
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۸

 

آن چشم که خون خلق در خواب خورد

کی سیر ز خون دل احباب خورد

خون خوردن چشم های خواب آلودش

آبی باشد که تشنه در خواب خورد

ابوالحسن فراهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷

 

در بزم تو هر کس که می ناب خورد

دور از تو به جای باده خوناب خورد

یارب نرسد زسنگش آسیب شکست

جامی که ازو تشنه لبی آب خورد

طبیب اصفهانی
 
 
sunny dark_mode