گنجور

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۵

 

ما صاف دلیم و کار دشمن دغلیست

هر بد که کند چاره ما کم محلیست

در مهر تو دشمنم رقیب از ازلست

مهر از ازلست و دشمنی هم ازلیست

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۶

 

یارب تو شکسته مرا ساز درست

و انجام شکسته کن چو آغاز درست

دوری نبود ز کارگاه کرمت

گر شیشه شکسته یی شود باز درست

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۷

 

از جام کرم قسمت هر کس دوریست

وین درخور مشرب ار نباشد جوریست

موسی صفت از معرف حق همه را

طوریست ولیک طور هر کس طوریست

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۸

 

مجنون چه اگر تشنه بحسن لیلی است

لیلی بمثل قطره و مجنون سیلی است

یونس بدرون ماهی اندر صورت

ماهی بدرون یونس اندر معنی است

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۹

 

گر آدم و گر فرشته گر دیو و پری است

حسن تو ز روی جمله در جلوه گری است

بیگانه و خویشند درین خانه یکی

هر کس که یکی دو بیند از کج نظری است

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۰

 

عارف بجز از عارف آگاه کجاست

هر بوالهوسی رهبر این راه کجاست

از هستی خود چه گم شود عاشق فرد

یابد که مقام « لی مع الله » کجاست

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۱

 

جان دو جهان ز شخص من در سخنست

کان یوسف گمگشته درین پیرهن است

کوته نظران کجا شناسند مرا

چشمی که مرا شناخت هم چشم منست

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۲

 

یک گربه ده و بصد « همی » منصرف است

در اصل یکیست این سخن منکشف است

از کثرت صفر اگر الف گشت هزار

الف راست بصورت و بمعنی الف است

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۳

 

پامال شود بفتنه هر مال که هست

گردد شب غم روز و هر اقبال که هست

چون عاقبت اینست چه تشویش کنیم

روزی بشب آریم بهر حال که هست

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۴

 

کشتیست دو کون و ما تماشا گر کشت

از بهر تماشاست چه زیبا و چه زشت

در دانه اگر طمع نکردی آدم

کی رانده شدی بخواری از باغ بهشت

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۵

 

مقصود خدا ز خلق اسرار دل است

صد یوسف جان غلام بازار دل است

راضیست خدا از آنکه راضیست دلی

آزار خدا و خلق آزار دل است

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۶

 

بی صبر نصیب کس در این مایده نیست

بی صبر نپخت دیگ و این قاعده نیست

در حکمت کار اگر بود صبر تو را

معلوم نکنی که صبر بی فایده نیست

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۷

 

در غیبت بیگنه یکی پرده در است

وانکس که زنا کند پس پرده درست

زانی بحضور و این بغیبت ز هوا

اینستکه غیبت از زنا سخت ترست

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۸

 

بخشش نبود جز صفت حضرت دوست

آزاده کسی که بخشش عادت و خوست

در صورت بندگی خداوند بود

هر بنده که سیرت خداوند در اوست

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۹

 

آن نیست هنر که خانه پر گنج و زرست

گر شاد کنی دل خرابی هنر است

گر گرسنه یی بلقمه یی سیر کنی

از خانه کعبه ساختن خوبترست

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۰

 

آنکس نعمش زیاده باشد همه وقت

کو خوان کرم نهاده باشد همه وقت

در سفره چو غنچه گر همه نان تهیست

باید که چو گل گشاده باشد همه وقت

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۱

 

ممسک بجهان به بیش و کم محرومست

با گنج زر از فیض درم محروم است

در شیره جان او بود لذت بخل

بیچاره ز لذت کرم محروم است

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۲

 

با خلق اگر غرض نباشد سخنت

بوی نفس جان وزد از دم زدنت

از نقش غرض بشوی دل کان عرضست

تا جوهر جان شود سراپای تنت

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۳

 

آنرا که هنر نباشد و پایه بخت

هرگز نشود کسی بزیبایی رخت

از میوه شجر عزیز باشد نه ز برگ

بی میوه چه سود برگ رنگین بدرخت

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۴

 

ای دانش خود گشته هنر در نظرت

وز فخر گذشته است از عرش سیرت

گر همسفر عارف سالک گردی

جایی برسی که عیب باشد هنرت

اهلی شیرازی
 
 
۱
۵
۶
۷
۸
۹
۴۳
sunny dark_mode