گنجور

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۱

 

ساقی در ده برای دیدار صواب

زان باده که او نه خاک دیده است و نه آب

بیمار بدن نیم که بیمار دلم

شربت چه بود شراب در ده تو شراب

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۲

 

سبحان‌الله من و تو ای در خوشاب

پیوسته مخالفیم اندر هر باب

من بخت توام که هیچ خوابم نبرد

تو بخت منی که برنیائی از خواب

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۳

 

شب گردم گرد شهر چون باد و چو آب

از گشتن گرد شهر کس ناید خواب

عقل است که چیزها ز موضع جوید

تمییز و ادب مجو تو از مست و خراب

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۴

 

شب گشت درین سینه چه سوز است عجب

می‌پندارم کاول روز است عجب

در دیدهٔ عشق می‌نگنجد شب و روز

این دیدهٔ عشق دیده دوز است عجب

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۵

 

علمی که ترا گره گشاید به طلب

زان پیش که از تو جان برآید به طلب

آن نیست که هست مینماید بگذار

آن هست که نیست مینماید به طلب

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۶

 

گر آب حیات خوشگواری ای خواب

امشب بر ما کار نداری ای خواب

گر با عدد موی سر تست امشب

یکسر نبری و سر نخاری ای خواب

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۷

 

گرم آمد عاشقانه و چست شتاب

برتافته روح او ز گلزار صواب

بر جملهٔ قاضیان دوانید امروز

در جستن آب زندگی قاضی کاب

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۸

 

گر می‌خواهی بقا و پیروز مخسب

از آتش عشق دوست میسوز مخسب

صد شب خفتی و حاصل آن دیدی

از بهر خدا امشب تا روز مخسب

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۹

 

مستند مجردان اسرار امشب

در پرده نشسته‌اند با یار امشب

ای هستی بیگانه از این ره برخیز

زحمت باشد بودن اغیار امشب

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۰

 

هستم به وصال دوست دلشاد امشب

وز غصهٔ هجر گشته آزاد امشب

با یار بچرخم و به دل میگویم

یارب که کلید صبح گم باد امشب

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۱

 

یارب یارب به حق تسبیح رباب

کش در تسبیحِ صد سوالست و جواب

یارب به دل کباب و چشم پرآب

جوشان‌تر از آنیم که در خمِ شراب

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۲

 

یاری کن و یار باش ای یار مخسب

ای بلبل سرمست به گلزار مخسب

یاران غریب را نگهدار مخسب

امشب شب بخشش است زنهار مخسب

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۳

 

آب حیوان در آب و گل پیدا نیست

در مهر دلت مهر گسل پیدا نیست

چندین خجل از کیست خجل پیدا نیست

این راه بزن که ره به دل پیدا نیست

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۴

 

آری صنما بهانه خود کم بودت

تا خواب بیامد و ز ما بر بودت

خوش خسب که من تا به سحر خواهم گفت

فریاد ز نرگسان خواب آلودت

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۵

 

آسوده کسی که در کم و بیشی نیست

در بند توانگری و درویشی نیست

فارغ ز غم جهان و از خلق جهان

با خویشتنش بذره ای خویشی نیست

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۶

 

آمد بر من چو در کفم زر پنداشت

چون دید که زر نیست وفا را بگذاشت

از حلقهٔ گوش او چنین پندارم

کانجا که زر است گوش میباید داشت

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۷

 

آن آتش ساده که ترا خورد و بکاست

آن ساده به از دو صد نگار زیبا است

آن آتش شهوت که چو صاف و ساده است

بنگر چه نگاران که از آن آتش خاست

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۸

 

آن بت که جمال و زینت مجلس ماست

در مجلس ما نیست ندانیم کجاست

سرویست بلند و قامتی دارد راست

کز قامت او قیامت از ما برخاست

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۹

 

آن پیش روی که جان او پیش صف است

داند که تو بحری و جهان همچو کفست

بی‌دف و نیی، رقص کند عاشق تو

امشب چه کند که هر طرف نای و دفست

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۰

 

آن تلخ سخنها که چنان دل شکن است

انصاف بده چه لایق آن دهن است

شیرین لب او تلخ نگفتی هرگز

این بی‌نمکی ز شور بختی منست

مولانا
 
 
۱
۴
۵
۶
۷
۸
۱۰۱
sunny dark_mode