گنجور

غالب دهلوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۱

 

نی کشته زخم ناوک و شمشیرم

نی خسته ناخن پلنگ و شیرم

لب می گزم و خون به زبان می لیسم

خون می خورم و ز زندگانی سیرم

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۲

 

تا کی رمدم شفق تراشد از چشم

هر دم مژه خون به روی پاشد از چشم

قطع نظر از چشم دلی نیزم هست

بینید که خسته تر نباشد از چشم

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۳

 

غالب آزاده موحد کیشم

بر پاکی خویشتن گواه خویشم

گفتی به سخن به رفتگان کس نرسد

از بازپسین نکته گزاران پیشم

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۴

 

غالب به گهر ز دوده زاد شمم

زان رو به صفای دم تیغ ست دمم

چون رفت سپهبدی زدم چنگ به شعر

شد تیر شکسته نیاکان قلمم

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۵

 

خواهم که دگر سخن به پیغاره نم

تا جان ستم رسیده را چاره کنم

رسم ست جواب نامه چون نیست جواب

باید که تو پس دهی و من پاره کنم

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۶

 

شرطست که بهر ضبط آداب و رسوم

خیزد بعد از نبی امام معصوم

زاجماع چه گویی به علی بازگرای

مه جای نشین مهر باشد نه نجوم

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۷

 

در عهد تو و منست در هفت اقلیم

برخاستن امید و خون گشتن بیم

از جلوه چه ماند تا بسازند بهشت

از شعله چه ماند تا بتابند جحیم

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۸

 

تا میکش و جوهر دو سخنور داریم

شأن دگر و شوکت دیگر داریم

در میکده پیریم که میکش از ماست

در معرکه تیغیم که جوهر داریم

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۹

 

زین سان که همیشه در روانی ماییم

سرچشمه راز آسمانی ماییم

بخشی ز دساتیر بود نامه ما

ساسان ششم به کاردانی ماییم

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۰

 

نازم به نشاط این چنین برگشتن

رمزیست نهفته اندرین برگشتن

سرمایه نازش ست و پیرایه حسن

برگشتن مژگان بود این برگشتن

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۱

 

شرطست به دهر در مظفر گشتن

اسباب دلاوری میسر گشتن

جامی ز شراب ارغوانی باید

آن را که بود هوای خاور گشتن

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۲

 

غالب چو ز دامگه بدر جستم من

آخر ز چه بود این همه برگشتن

باید که کنم هزار نفرین بر خویش

لیکن به زبان جاده راه وطن

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۳

 

بر قول تو اعتماد نتوان کردن

خود را به گزاف شاد نتوان کردن

از کثرت وعده های پی در پی تو

یک وعده درست یاد نتوان کردن

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۴

 

هر چند توان بی سر و سامان بودن

بازیچه خوی زشت نتوان بودن

بالله که ز دشنه بر جگر سخت ترست

از کرده خویشتن پشیمان بودن

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۵

 

ای تیره زمین که بوده ای بستر من

هر خاک که با تست همه بر سر من

زر بهر کسان و بهر من دانه و دام

ای مادر دیگران و مادندر من

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۶

 

راهی ست ز عبد تا حضور الله

خواهی تو درازگیر و خواهی کوتاه

این کوثر و طوبی که نشانها دارد

سرچشمه و سایه ای ست در نیمه راه

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۷

 

ای آن که گرفته ام به کوی تو پناه

رانی چو به عنف از در خویشم ناگاه

تا کعبه روم ز درگهت رو به قفا

چون بگذرم از کعبه نهم روی به راه

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۸

 

یارب به جهانیان دل خرم ده

در دعوی جنت آشتی با هم ده

شداد پسر نداشت باغش از تست

آن مسکن آدم به بنی آدم ده

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۹

 

هر چند که زشت و ناسزاییم همه

در عهده رحمت خداییم همه

ور جلوه دهد چنان که ماییم همه

شایسته نفت و بوریاییم همه

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۰

 

ای جام شراب شادکامی زده ای

در جور دم از بلندنامی زده ای

یاد آر ز من چو بینی اندر راهی

تنها رو خسته خرامی زده ای

غالب دهلوی
 
 
۱
۳
۴
۵
۶
sunny dark_mode