کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۶۱
در هر عمری دمی که دمساز آیی
آن هم بدوصد کرشمه و نازآیی
وانگه که شوی رنجه نیایی بر من
چندانکه بپرسمت که کی بازآیی؟
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۶۲
گوی انگلۀ قباچه گر بگشایی
بر من ز بهشت هشت در بگشایی
بر تو در شادی و طرب بگشایند
امشب اگر آن بند دگر بگشایی
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۶۳
آگاه ز حال من سر گشته نیی
کز عشق چو من زیرو زبر گشته نیی
آن روی چو روز را مگردان از من
شکرانۀ آنکه روز برگشته نیی
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۶۴
زلف تو چو بروی تو افتد گویی
در شب بچراغ می کنم دلجویی
نی نی که سر زلف تو جای دل ماست
کردی تو بجای دل ما نیکویی
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۶۵
ای بی خبر از عاشق شیدا که تویی
وی عشوه فروش سر و بالا که تویی
آنجا که تویی، درد و غم اینجا، که نیم
و آنجا که نیم، جان و دل آنجا که تویی
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۶۶
ای ترک چرا چهره برافروختهای
خود از همه چیز کینه اندوختهای
این تنگ فرو گرفتنت بر مردم
مانا که ز چشم خویش آموختهای
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۶۷
ای مشک تو باری ز کجا آمدهای؟
بر بوی دو زلف یار ما آمدهای
از مادر اگر نه به خطا آمدهای
از ترکستان سیه چرا آمدهای؟