گنجور

عطار » مختارنامه » باب هشدهم: در همّت بلند داشتن و در كار تمام بودن » شمارهٔ ۴۱

 

گر هست درین راه سر بهبودت

بر باید خاست از سر هستی زودت

در عشق بمیر از آنکه سرمایهٔ عمر،

تا تو نکنی زیان، ندارد سودت

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب هشدهم: در همّت بلند داشتن و در كار تمام بودن » شمارهٔ ۴۲

 

هر دل که ز سِرِّ کار آگاهی یافت

در هر مویی ز ماه تا ماهی یافت

افسوس بود که بیخبر خاک شوی

آخر بشتاب اگر خبر خواهی یافت

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب هشدهم: در همّت بلند داشتن و در كار تمام بودن » شمارهٔ ۴۳

 

بی ره رفتن، رموز میاندیشی

برفیست که در تموز میاندیشی

مردان جهان هزار عالم رفتند

تو بر دو قدم، هنوز میاندیشی

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب هشدهم: در همّت بلند داشتن و در كار تمام بودن » شمارهٔ ۴۴

 

گر باز نماید سَرِ یک موی به تو

صد گونه مدد رسد ز هر سوی به تو

ای بیخبر، آن چه بیوفاییست آخر

تو پشت بدو کردهای او روی به تو

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب هشدهم: در همّت بلند داشتن و در كار تمام بودن » شمارهٔ ۴۵

 

یادست ازین هوس بمی باید داشت

یا منّتِ دسترس بمی باید داشت

گر یک نفس از دلت برآید بی او

صد ماتم آن نفس بمی باید داشت

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب هشدهم: در همّت بلند داشتن و در كار تمام بودن » شمارهٔ ۴۶

 

پیوسته به دست خود گرفتاری تو

کاشفته دل پردهٔ پنداری تو

چون در پس پرده مادری داری تو

وقتست که شیر دایه بگذاری تو

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب هشدهم: در همّت بلند داشتن و در كار تمام بودن » شمارهٔ ۴۷

 

هر گاه که گوهر محبّت جویی

تا بعد نجویی به چه قربت جویی

چون نسبت خود درست کردی در فقر

نسبت یابی به هرچه نسبت جویی

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب هشدهم: در همّت بلند داشتن و در كار تمام بودن » شمارهٔ ۴۸

 

ای خلق چرا در تب و تفتید آخر

نابوده و ناآمده رفتید آخر

ای بیخبران این در و درگاه عظیم

خالی مگذارید و مخفتید آخر

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب هشدهم: در همّت بلند داشتن و در كار تمام بودن » شمارهٔ ۴۹

 

آن را که کلید مشکلی میباید

از عمرِ دراز حاصلی میباید

برتر ز دو کون عاقلی گر یابی

ای مرده دلان زنده دلی میباید

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب هشدهم: در همّت بلند داشتن و در كار تمام بودن » شمارهٔ ۵۰

 

گه پیشرو نبرد میباید بود

گه پس رو اهل درد میباید بود

این کار به سرسری بسر مینشود

کاری است عظیم، مرد میباید بود

عطار
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode