گنجور

عطار » مختارنامه » باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا » شمارهٔ ۴۱

 

تا هیچ وجود و عدمت میماند

نیک و بد و شادی و غمت میماند

مرده شو و دم مزن که در پردهٔ عشق

همدم نشوی تا که دمت میماند

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا » شمارهٔ ۴۲

 

پیوسته به چشم دل نظر باید کرد

وانگه به درونِ جان سفر باید کرد

خواهی که به زیرِ خاک خاکی نشوی

از حالت زندگان گذر باید کرد

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا » شمارهٔ ۴۳

 

در قرب تو گر هست دل دیوانه‌ست

جان را طمع وصال تو افسانه‌ست

چون هرچه که هست در تو می‌باید باخت

سبحان الله! این چه مقامر خانه‌ست

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا » شمارهٔ ۴۴

 

در عشق تو سودا و جنون بنهادیم

وز دیده و دل آتش و خون بنهادیم

چون پردهٔ خود، خودی خود میدیدیم

کلّی خود را هم از برون بنهادیم

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا » شمارهٔ ۴۵

 

در عشق تو رازی و نیاز آوردیم

چون شمع بسی سوز و گداز آوردیم

چون درد ترا نیافتم درمانی

کُلّی خود را به هیچ باز آوردیم

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا » شمارهٔ ۴۶

 

در عشق تو زاری وندم آوردیم

بر قُبّهٔ افلاک علم آوردیم

وآخر چو وجود سدِّ دولت دیدیم

روی از همه عالم به عدم آوردیم

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا » شمارهٔ ۴۷

 

ما هر دو جهان زیر قدم آوردیم

بر قبهٔ افلاک علم آوردیم

چون درد ترا کم آمد آمد درمان

کلّی خود را زهیچ کم آوردیم

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا » شمارهٔ ۴۸

 

گر ما همگی خویش چون ذرّه کنیم

خود را به وجود ذرّهای غرّه کنیم

ای قافله سالارِ عدم طبل بزن

تا بادیهٔ وجود را عَبْره کنیم

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا » شمارهٔ ۴۹

 

جانا ز غم عشق تو جانم خون شد

هر دم ز تو دردی دگرم افزون شد

زان روز که دل جان و جهان خواند ترا

جان بر تو فشاند و از جهان بیرون شد

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا » شمارهٔ ۵۰

 

تا شد دلم از بوی می عشق تو مست

هم پرده دریده گشت و هم توبه شکست

امروز منم هر نفسی دست به دست

از هست به نیست رفته از نیست به هست

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا » شمارهٔ ۵۱

 

با هستی خویش داوری خواهم کرد

وز هر موئی نوحهگری خواهم کرد

چون با تو محالست برابر بودن

با خاک رهت برابری خواهم کرد

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا » شمارهٔ ۵۲

 

جانا چو ره تو راه ذُلّ و عِزْ نیست

کاریست که کار قادر و عاجز نیست

پس گم شدنم به و چنان گم شدهام

کامکان پدید آمدنم هرگز نیست

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا » شمارهٔ ۵۳

 

در بحر فنا به آب در خواهم شد

چون سایه به آفتاب در خواهم شد

چون مینرسد به سرفرازی تو دست

سر در پایت به خواب در خواهم شد

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا » شمارهٔ ۵۴

 

بنگر که چه غم بیتو کشیدم آخر

تا نیست شدم بیارمیدم آخر

گفتی که برس تا به بر من برسی

چون در تو رسم چون برسیدم آخر

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا » شمارهٔ ۵۵

 

در عشق نشان و خبر من برسید

وز گریهٔ خونین جگر من برسید

چندان بدویدم که تک من بنماند

چندان بپریدم که پر من برسید

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا » شمارهٔ ۵۶

 

دل از طمع خام چنان بریان شد

از آتش شوقی که چنان نتوان شد

جانی که ز قدر فخر موجوداتست

در راه غم تو با عدم یکسان شد

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا » شمارهٔ ۵۷

 

هر لحظه دهد عشق توام سرشوئی

تا من سر و پای گم کنم چون گوئی

از هر مژهای اگر بریزم جوئی

تا با خویشم از تو نیابم بوئی

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا » شمارهٔ ۵۸

 

گفتم: ز فناء خود چنانم که مپرس

گفتا:‌به بقائیت رسانم که مپرس

یعنی چو به نیستی بدیدی خود را

چندان هستی بر تو فشانم که مپرس

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا » شمارهٔ ۵۹

 

هر لحظه ز عشق در سجودی دگرم

وندر پس پرده غرق جودی دگرم

دیرست که از وجود خود زندهنیم

گر زندهام اکنون به وجودی دگرم

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا » شمارهٔ ۶۰

 

سر تا پایم نقطهٔ آرام کنید

وانگاه فنای مطلقم نام کنید

از خون دلم می و ز جان جام کنید

وایجاد مرا تمام اعدام کنید

عطار
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode