جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۲۰ - ظهیر فاریابی
شاها ز تو کار ملک و دین با نسق است
وز عدل تو جان ظلم و فتنه رمق است
در عهد تو رافضی و سنی با هم
کردند موافقت که بوبکر حق است!
جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۲۰ - ظهیر فاریابی
ای ورد ملایکه دعای سر تو
سر نیست زمانه را به جای سر تو
با دشمن تو نیام شمشیر تو گفت
سر دل من باد قضای سر تو
جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۲۶ - حافظ شیرازی، نزاری و شیخ کمال خجندی
کس بر سر هیچ رخنه نگرفت مرا
معلوم همی شود که دزد حسنم
جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۳۲ - امیر علی شیر نوایی
گر در دیرم به گفتگویت باشم
ور در حرمم به جستجویت باشم
در وقت حضور رو به رویت باشم
در غیبت روی دل به سویت باشم
جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۳۲ - امیر علی شیر نوایی
این نامه نه نامه دافع درد من است
آرام درون رنج پرورد من است
تسکین دل گرم و دم سرد من است
یعنی خبر از ماه جهانگرد من است
جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۳۲ - امیر علی شیر نوایی
انصاف بده ای فلک مینافام
تا زین دو کدام خوبتر کرد خرام
خورشید جهانتاب تو از جانب صبح
یا ماه جهانگرد من از جانب شام
جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۱۸
زآن روز که از سروی خود ماندم فرد
شد معرکه دلاوری بر من سرد
دیرین مثلی هست که در روز نبرد
ضربت بود از حربه و دعوی از مرد
جامی » بهارستان » خاتمهٔ کتاب
جامی هرجا که نامه ای انشاء آراست
از گفته کس به عاریت هیچ نخواست
آن را که ز صنع خود دکان پرکالاست
دلالی کالای کسانش نه سزاست