گنجور

عطار » مختارنامه » باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق » شمارهٔ ۲۱

 

جانم، ز میان جان، وفای تو کند

دل ترک دو عالم از برای تو کند

بر تارک خورشید نهد پای از قدر

هرذره که لحظهای هوای تو کند

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق » شمارهٔ ۲۲

 

چندان که دلم سوی تو بشتابد باز

هر دم کاری دگر بر او تابد باز

من گم شدهام، تو گم نیی زانکه دلم

در هر چه نگه کند ترا یابد باز

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق » شمارهٔ ۲۳

 

دیرست که سودای تو در سر دارم

وز عشق دلی خون شده در بر دارم

در راه تو یک مذهب و یک شیوه نیم

هر لحظه، به نو، مذهب دیگر دارم

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق » شمارهٔ ۲۴

 

ای قاعدهٔ عشق تو جان افزایی

خاصیت حسن تو جهان آرایی

سلطان زمان شوم من سودایی

گر صبر دهی مرا درین تنهایی

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق » شمارهٔ ۲۵

 

در عشق تو جان قویم میباید

وز خلق تنی منزویم میباید

چون در ره من وجودِ من سدِّ من است

در راه تو تنهارویم میباید

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق » شمارهٔ ۲۶

 

گه جان مرا غرق ملاهی میدار

گه نفسم را به صد تباهی میدار

تو زان منی چنان که خواهی میکن

من زان توام چنان که خواهی میدار

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق » شمارهٔ ۲۷

 

از بس که شدم ز عشق تو دور اندیش

اندیشه ندارم از دو عالم کم و بیش

در هر چیزی که بنگرد این دل ریش

آن چیز ز پس بیند و روی تو ز پیش

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق » شمارهٔ ۲۸

 

کو هیچ رهی که پیش آن سدّی نیست

کو هیچ قبولی که درو ردّی نیست

در جلوهگریهای تو حیران شدهام

کاین جلوهگریهای ترا حدّی نیست

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق » شمارهٔ ۲۹

 

از خود برهان مرا که بس ممتحنم

جان و تن من باش که بیجان و تنم

خویشی خودم بخش که تا خوش بزیم

با خویشتنم گیر که بیخویشتنم

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق » شمارهٔ ۳۰

 

عشقت ز ابد تا به ازل میبینم

یک سایهٔ او علم و عمل میبینم

هر اشکالی که در همه عالم هست

در نقطهٔ شین عشق حل میبینم

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق » شمارهٔ ۳۱

 

در عشق تو اسبِ جان بسر خواهم تاخت

پروانه صفت پای ز پر خواهم ساخت

جان و تن ودین و دل و ملک دوجهان

در باختم و چیز دگر خواهم باخت

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق » شمارهٔ ۳۲

 

گه در عشقت بی سر و پا میسوزیم

گه زآتش صد گونه بلا میسوزیم

آن اولیتر که تا بود جان در تن

تو مینازی مدام و ما میسوزیم

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق » شمارهٔ ۳۳

 

افتان خیزان در ره تو میپوییم

چیزی که کسی نیافت ما میجوییم

بر خاک درت روی به خون میشوییم

هم با تو ز تو واقعهای میگوییم

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق » شمارهٔ ۳۴

 

بی روی تو چشم بر چه خواهم انداخت

بیآرزوی تو سر چه خواهم انداخت

هر تیر که در جعبهٔ وُسْعِ ما بود

انداخته شد دگر چه خواهم انداخت

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق » شمارهٔ ۳۵

 

دوش آمد و گفت اگر دل ما داری

کُل گرد چرا مذهبِ اَجزا داری

چون قطره برون مباش و غوّاصی کُن

یعنی که درون هزار دریا داری

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق » شمارهٔ ۳۶

 

ای بی سر و بن گشته جهانی از تو

نامانده سالم دل و جانی از تو

گرچه نتوان یافت نشانی از تو

غایب نتوان بود زمانی از تو

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق » شمارهٔ ۳۷

 

گه پیش تو چون قلم به سر می‌آییم

گاه از بد و نیک بی‌خبر می‌آییم

با عشق تو دست در کمر می‌آییم

بر پنداری زیر و زبر می‌آییم

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق » شمارهٔ ۳۸

 

جانا ز غم عشق تو سرگردانم

من در طلب تو از میانِ جانم

گفتی که به ترک جان بگو تا برهی

چون تو به میان جان دری نتوانم

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق » شمارهٔ ۳۹

 

در درد خودم چو چرخ سرگردان کن

وز عشق خودم بی سر و بی سامان کن

هرگاه که درمان دلم خواهی کرد

درمان دلم ز درد بی درمان کن

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق » شمارهٔ ۴۰

 

سر با تو ببازم، کلِه من اینست

پیش تو بمیرم، شرهِ من اینست

گر ملک دو عالمم مسلم گردد

جز خون نخورم زانکه رهِ من اینست

عطار
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode