وحشی بافقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۰
وحشی که همیشه میل ساغر دارد
جز باده کشی چه کار دیگر دارد
پیوسته کدویش ز می ناب پر است
یعنی که مدام باده در سر دارد
وحشی بافقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۱
گر کسب کمال میکنی میگذرد
ور فکر مجال میکنی میگذرد
دنیا همه سر به سر خیال است ، خیال
هر نوع خیال میکنی میگذرد
وحشی بافقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۲
فریاد که سوز دل عیان نتوان کرد
با کس سخن از داغ نهان نتوان کرد
اینها که من از جفای هجران دیدم
یک شمه به صد سال بیان نتوان کرد
وحشی بافقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۳
تیرت چو ره نشان پران گیرد
هر بار نشان زخم پیکان گیرد
از حیرت آن قدرت بخت اندازی
مردم لب خود بخش به دندان گیرد
وحشی بافقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۴
دل زان بت پیمان گسلم میسوزد
برق غم او متصلم میسوزد
از داغ فراق اگر بنالم چه عجب
یاران چه کنم، وای دلم میسوزد
وحشی بافقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۵
یارب که زمانه دلنوازت باشد
ایام همیشه کار سازت باشد
رخش تو سپهر و زین رخش تو هلال
خورشید به جای طبل بازت باشد
وحشی بافقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۶
میخواست فلک که تلخ کامم بکشد
ناکردهٔ می طرب به جامم، بکشد
بسپرد به شحنه فراق تو مرا
تا او به عقوبت تمامم بکشد
وحشی بافقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۷
شاها به عداوت توکس یار نشد
کاو در نظر جهانیان خوار نشد
با نشأهٔ خصمی تو آنکس که بخفت
در خواب شد آنچنان که بیدار نشد
وحشی بافقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۸
آنان که به کویی نگران میگردند
پیوسته مرا به قصد جان می گردند
از رشک نبات میدهم جان که چرا
گرد سر هم نام فلان میگردند
وحشی بافقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۹
آن زمره که از منطق ما بیخبرند
صد نغمهٔ ما به بانک زاغی نخرند
زاغیم شده به عندلیبی مشهور
ما دیگر و مرغان خوش الحان دگرند
وحشی بافقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۰
مجنون به من بی سر و پا میماند
غمخانهٔ من به کربلا میماند
جغدی به سرای من فرود آمد و گفت
کاین خانه به ویرانه ما میماند
وحشی بافقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۱
ای چرخ مرا دلی ست بیداد پسند
بیمم دهی از سنگ حوادث تا چند
من شیشه نیم که بشکند سنگ توام
مرغ قفسم که گشتم آزاد ز بند
وحشی بافقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۲
یا صاحب ننگ و نام میباید بود
یا شهرهٔ خاص و عام میباید بود
القصه کمال جهد میباید کرد
در وادی خود تمام میباید بود
وحشی بافقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۳
در کوی توام پای تمنا نرود
من سعی بسی کنم ولی پا نرود
خواهم که ز کویت روم اما چه کنم
کاین بیهده گرد پا دگر جا نرود
وحشی بافقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۴
تا پای کسی سلسله آرا نشود
او را سر قدر آسمان سا نشود
باز ار نشود صید و نیفتد در قید
او را به سر دست شهان جا نشود
وحشی بافقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۵
در صید گهت که جان طرب ساز آید
سیمرغ اسیر چنگل بازآید
هر جا که صدای طبل باز تو رسد
صد مرغ دل از شوق به پرواز آید
وحشی بافقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۶
ازدیده ز رفتن تو خون میآید
بر چهره سرشک لاله گون میآید
بشتاب که بی توجان ز غمخانهٔ تن
اینک به وداع تو برون میآید
وحشی بافقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۷
خوش آن که ره عشق بتی پیماید
برخاک رهش روی ارادت ساید
یک سو نظرش که غیر پیدا نشود
دل در طرفی که یار کی میآید
وحشی بافقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۸
تا شکل هلال گردد از چرخ پدید
کز بهر در شادی عید است کلید
روز وشب عمر بی زوالت بادش
مستلزم اجر روزه و شادی عید
وحشی بافقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۹
نوروز شد و بنفشه از خاک دمید
بر روی جمیلان چمن نیل کشید
کس را به سخن نمیگذارد بلبل
در باغ مگر غنچه به رویش خندید