شاه نعمتالله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۹۴
گر زان که تو الطاف الهی یابی
وین بحر محیط ما کماهی یابی
هر چند گدا و بینوایی ای یار
اندیشه مکن که پادشاهی یابی
شاه نعمتالله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۹۵
یاری دارم یگانهٔ سرمستی
هستی که جز او نیست به عالم هستی
گویند بگیر دست او را در دست
دستش گیرم اگر بیابم دستی
شاه نعمتالله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۹۶
داماد بیاید و کند دامادی
غمها برود به ما رسد آن شادی
گویی که منم بندهٔ سلطان جهان
از ما بطلب تو خط آن آزادی
شاه نعمتالله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۹۷
با آنکه تو اندر پی مقصود خودی
نه واجد غیری و نه موجودی خودی
مقصود تو از طاعت معبود اگر
بهبود خود است پس تو معبود خودی
شاه نعمتالله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۹۸
گفتم که منم گفت حجابی داری
گفتم نه منم گفت خرابی داری
گفتم که وصال تو کجا یابم من
گفتا که برو خیال خوابی داری
شاه نعمتالله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۹۹
اللّه یکی صفات او بسیاری
وز هر صفتی به عاشقی بازاری
یاری که به هر صفت ورا باشد یار
یاری باشد چو سید ما باری
شاه نعمتالله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۰۰
گفتم مستم گفت چنین پنداری
گفتم هشیار گفت تو نه هشیاری
گفتم چه کنم گفت که می گو چه کنم
گفتم تا کی گفت که تا جان داری
شاه نعمتالله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۰۱
تا با خبرم ز تو ندارم خبری
وز مایی و وز منی نمانده اثری
بی خود نگرم به خود خدا می بینم
اینست نظر به چشم ما کن نظری
شاه نعمتالله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۰۲
از فقر به عالم معانی برسی
از ترک به ذوق آن جهان برسی
گر ترک وجود ما سوی اللّه کنی
چون خضر به آب زندگانی برسی
شاه نعمتالله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۰۳
گر زانکه نه در بند هوا و هوسی
با ما نفسی بر آ اگر همنفسی
این یک نفس عزیز را خوار مدار
دریاب که بازماندهٔ یک نفسی
شاه نعمتالله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۰۴
خواهی که درین زمانه اوحد باشی
در حضرت ذوالجلال مفرد باشی
دارم سخنی که عقل گوید احسن
چون نیک توان بود چرا بد باشی
شاه نعمتالله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۰۵
گر عالم سر لی مع اللّه شوی
دانندهٔ راز بنده و شاه شوی
گر صورت و معنی جهان دریابی
واقف ز رموز نعمت اللّه شوی
شاه نعمتالله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۰۶
بی رنگ اگر ز رنگ آگاه شوی
دانندهٔ سرّ صبغةاللّه شوی
گر نعمت او بی حد و عد بشناسی
حقا که تو نیز نعمتاللّه شوی
شاه نعمتالله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۰۷
گر مست شراب اذکروا اللّه شوی
گویا به دم انطقنا اللّه شوی
وز نعمت حق را تو به حق بشناسی
حقا که تو نیز نعمت اللّه شوی
شاه نعمتالله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۰۸
هم تازه گلی هم شکری هم نمکی
بر برگ گل سرخ چکیده نمکی
خوبان جهان به جملگی چون نمکند
شیرین نبود نمک تو شیرین نمکی
شاه نعمتالله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۰۹
گفتم به لبانت که سراسر نمکی
گفتا تو چه دانی لب من تا نمکی
گفتم که درین مدینه هستی تو رسول
گفتا که محمدم ولیکن نه مکی
شاه نعمتالله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۱۰
زنهار دلا مکوش جز بر نیکی
زیرا که زیان نکرد کس در نیکی
گر زان که کسی به جای تو نیک نکرد
تو نیکی کن به جای او گر نیکی
شاه نعمتالله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۱۱
گر زان که به ذوق علم ما را دانی
خود را بشناسی و خدا را دانی
گر دُردی درد دل چو ما نوش کنی
آن دُردی درد دل دوا را دانی
شاه نعمتالله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۱۲
ای آنکه طلبکار جهان جانی
جانی و دلی و بلکه خود جانانی
مطلوب توئی طلب توئی طالب تو
دریاب که بی تو هر چه جویی آنی
شاه نعمتالله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۱۳
وقتی که توکلت فراموش کنی
با دلبر من دست در آغوش کنی
ور زان که سبو کشی و منت داری
جامی ز می توکلم نوش کنی