گنجور

 
۱
۱۳
۱۴
۱۵
۱۶
۱۷
۱۹
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۸۰

 

ای بر دل من عشق تو هر لحظه فزون

بی روی چو ماه تو زند دم ز جنون

ما دست به دامن خیالت زده ایم

تا خود فلک از پرده چه آرد بیرون

۲ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۸۱

 

با خصم بگو چند کنی مکر و فسون

تا چند کشم جفای هر سفله دون

ما معتکف پرده اسرار شدیم

تا خود فلک از پرده چه آرد بیرون

۲ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۸۲

 

ای گشته دلم ز دست هجران پر خون

تا چند کشم غم ز جفای گردون

بر جور و جفای چرخ دل بنهادم

تا خود فلک از پرده چه آرد بیرون

۲ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۸۳

 

گفتم چه کنی دوای دل گفتا به

ور به نشود دلم بدو گفتا به

گفتم که بچینم از لبش شفتالو

گر سیب زنخ به ما رسد گفتا به

۲ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۸۴

 

از شرم رخ تو گل ز کار افتاده

در پای تو ریخت سخت زار افتاده

مهمان عزیزست به بستان بخرام

بیچاره ببین چگونه خوار افتاده

۲ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۸۵

 

گل با رخ دوست بی نسق افتاده

در مجلس رندان به ورق افتاده

چون روی تو را بدید نیکوش ببین

کز شرم رخ تو در عرق افتاده

۲ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۸۶

 

از جور فلک خون به دلم افتاده

وز غم به دو پای در گلم افتاده

ای دوست میان این همه دشمن و دوست

بی وصل تو من بس خجلم افتاده

۲ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۸۷

 

مسکین دل من دور ز جان افتاده

سرگشته ز عشق در جهان افتاده

از غصّه روزگار و از درد فراق

بیچاره به کام دشمنان افتاده

۲ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۸۸

 

ای پیش قدت سرو سهی پست شده

نرگس به خمار چشم تو مست شده

از شرم رخ خوب تو گلهای چمن

در پای تو افتاده و از دست شده

۲ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۸۹

 

بیداد به من ز حد بشد دادم ده

تا چند خورم غم، تو دلی شادم ده

در هر نفسی که می زنم در شب و روز

نامی ز هزار و یک یکی یادم ده

۲ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۹۰

 

یارب تو مرا نخست ایمانم ده

دردی دارم به لطف درمانم ده

چون زلف بتان نیک پریشان حالم

جمعیت خاطر پریشانم ده

۲ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۹۱

 

ای نوش لبت دلم به نیش افکنده

چشمت دو هزار خسته پیش افکنده

هرکس که نشد به عید رویت قربان

دایم فلکش برون ز کیش افکنده

۲ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۹۲

 

لعلت نمکی در دل ریش افکنده

فریاد به بیگانه و خویش افکنده

چون چشم تو دید نرگس اندر بستان

از خجلت و شرم سر به پیش افکنده

۲ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۹۳

 

از تهمت خصم نیستم آسوده

تا چند مرا طعنه زند نابوده

حال من بیچاره مثال گرگست

یوسف ندریده و دهن آلوده

۲ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۹۴

 

دستارچه از غم جهان آسوده

گه بر لب جانبخش تو گه بردیده

بیچاره کسی که در فراق رخ تو

خون جگر از دیده جان پالوده

۲ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۹۵

 

ای بی رخ دوست رفته خواب از دیده

خوناب روان گشته چو آب از دیده

در حسرت آن دو لعل شکّر خایش

دایم چکدم دُرّ خوشاب از دیده

۲ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۹۶

 

بیچاره دلم کرد فغان از دیده

و آمد ز فراق تو به جان از دیده

دل شرح فراق تو نمی یارد گفت

دارد گله ها به صد زبان از دیده

۲ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۹۷

 

دل دست جفا به سر زنان از دیده

فریادکنان جامه دران از دیده

گر دیده ندیدی رخ زیبای تو را

دل کی دیدی نام و نشان از دیده

۲ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۹۸

 

ای کرده روان فرات خون از دیده

آویخته اشک سرنگون از دیده

با این همه درد دل خیال رخ دوست

آخر تو بگو که چون رود از دیده

۲ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۹۹

 

آه از دل بیقرار و آه از دیده

خون دل ما که کرد راه از دیده

تا دیده ندید دل بدو میل نکرد

گاهی گله از دلست و گاه از دیده

۲ بیت
جهان ملک خاتون
 
 
۱
۱۳
۱۴
۱۵
۱۶
۱۷
۱۹
 
تعداد کل نتایج: ۳۷۴