گنجور

خواجه عبدالله انصاری » رباعیات شیخ انصاری (نقل از کشف الاسرار و انوارالتحقیق) » شمارهٔ ۱۶

 

آوه که دلارام دلم برد و گریخت

پیمان بشکست و اسب هجران انگیخت

تا دلبر و دل باز بچنگ آرم من

بس خون که زدیدگان فرو باید ریخت

۲ بیت
خواجه عبدالله انصاری
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰

 

بس رنگ که نقاش ازل می آمیخت

تا بر زبر چشم تو خالی انگیخت

گویی که دل سوخته ام فرصت یافت

وز زلف تو در حمایت چشم گریخت

۲ بیت
جمال‌الدین عبدالرزاق
 

مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۶

 

لاله چو پریر آتش شور انگیخت

دی نرگس آب شرم از دیده بریخت

امروز بنفشه عطر با خاک آمیخت

فردا سحری باد سمن خواهد بیخت

۲ بیت
مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۳۴

 

لاله چو پریر آتش شور انگیخت

دی نرگس، آب شرم از دیده بریخت

امروز بنفشه عطر با خاک آمیخت

فردا سحری باد سمن خواهد بیخت

۲ بیت
مهستی گنجوی
 

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۱۳ - النوبة الثالثة

 

آوه که دلارام دلم برد و گریخت!

پیمان بشکست و اسپ هجران انگیخت

تا دلبر و دل باز بچنگ آرم من

بس خون که زدیدگان فرو باید ریخت‌

۲ بیت
میبدی
 

ظهیر فاریابی » رباعیات » شمارهٔ ۴

 

نتوان ز جفای چرخ گردنده گریخت

دست ستمش به عقل بر نتوان بیخت

آن طاس نگون به گردن آویخته باد

چون سطل که آب روی مردم همه ریخت

۲ بیت
ظهیر فاریابی
 

ظهیر فاریابی » رباعیات » شمارهٔ ۷

 

خصمت چو شکوفه مدتی رنگ آمیخت

تا همچو شکوفه چرخش از دار آویخت

می زد چو شکوفه دست در هر شاخی

آخر چو شکوفه ناگه از بار بریخت

۲ بیت
ظهیر فاریابی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۲۱ - العبودیة

 

بگریز ز خلق اگر توانی بگریخت

در دامن حق اگر توانی آویخت

در هر چه تو را مراد باشد دل بند

ناچار تو را از آن بخواهند گسیخت

۲ بیت
اوحدالدین کرمانی
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۲۶

 

باران به سر گرم دلی بر میریخت

بسیار چو ریخت چست در خانه گریخت

پر میزد خوش بطی که آن بر من ریز

کاین جان مرا خدای از آب انگیخت

۲ بیت
مولانا
 

مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۴

 

تا دست قضا بر سر من آتش بیخت

آب مژه از دیده من سیل انگیخت

خواهم که شود ریخته در خاک تنم

کآن تازه گل از باد اجل زود بریخت

۲ بیت
مجد همگر
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲

 

گلروی من از غرور در ورد آویخت

با سرو سهی و یاسمن مهر آمیخت

خورشید رخش چو بر گل انداخت نظر

بیچاره ز تاب روش فی الحال بریخت

۲ بیت
جهان ملک خاتون
 

عرفی » رباعیها » رباعی شمارهٔ ۴۸

 

عرفی دل ما تا به در عشق گریخت

خون گله با شراب نسیان آمیخت

این خون نه به تیغ آشنا شد نه به خاک

این گل نشکفت، از نفس باد بریخت

۲ بیت
عرفی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹

 

در جام شکایت زبانم خون ریخت

دیدم که ز طره تو تابی انگیخت

گفتم برمش زود در آتش فکنم

آگه شد و در به [در] به نام تو گریخت

۲ بیت
فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰

 

دلاکی دوش خونم از هر مژه ریخت

وز هر مویم ز دار دردی آویخت

هر موی که آوازه تیغش بشنید

همچو مژه در حظیره دیده گریخت

۲ بیت
فصیحی هروی