گنجور

باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۲

 

دل مغز حقیقت است و تن پوست، ببین

در کسوت روح، صورت دوست ببین

هر چیز که آن نشان هستی دارد

یا سایهٔ نور اوست، یا اوست، ببین

باباافضل کاشانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » رباعیات الحاقی » شمارهٔ ۷۲

 

دل مغز حقیقت است و تن پوست، ببین

در کسوت پوست جلوهٔ دوست ببین

هر چیز که آن نشان هستی دارد

یا پرتو روی اوست یا اوست، ببین

اوحدالدین کرمانی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل هفدهم

 

دل مغز حقیقت است تن‌پوست ببین

در کسوت روح صورت دوست ببین

هر چیز که آن نشان هستی دارد

یا سایه نور اوست یا اوست ببین

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مجموعهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۸

 

دل مغز حقیقت است تن پوست ببین

در کسوت روح صورت دوست ببین

هر چیز که آن نشان هستی دارد

یا سایهٔ نور اوست یا اوست ببین.

نجم‌الدین رازی
 

سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۲

 

آن لطف که در شمایل اوست ببین

وآن خندهٔ همچو پسته در پوست ببین

نی‌نی تو به حسن روی او ره نبری

در چشم من آی و صورت دوست ببین

سعدی
 

شیخ محمود شبستری » مرآت المحقّقین » باب هفتم در تطبیق آفاق و انفس

 

جان مغز حقیقت است و تن پوست ببین

در کسوت روح، صورت دوست ببین

هر چیز که آن نشان هستی دارد

یا پرتو نور اوست یا اوست ببین

شیخ محمود شبستری
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۶۵

 

دل مغز حقیقت است تن پوست ببین

در کسوت روح صورت دوست ببین

هر ذره که او نشان هستی دارد

یا سایهٔ نور اوست یا اوست ببین

شاه نعمت‌الله ولی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۵۰

 

بشکافته دوست بر تنم پوست ببین!

جان خسته و دل شکسته ی اوست ببین!

از دشمنی دشمن اگر بیخبری؟!

با دوست بیا، دوستی دوست ببین!

آذر بیگدلی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۸ - اوحدی کرمانی

 

دل مغز حقیقت است تن پوست ببین

در کسوت پوست صورت دوست ببین

هر چیز که آن نشان هستی دارد

یا پرتو روی اوست یا اوست ببین

رضاقلی خان هدایت
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۶۹ - هندوی ترکستانی

 

هر لحظه به صورتی رخ دوست ببین

در آینه روی تو همان روست ببین

تو دیده نداری که رخِ او بینی

ورنه ز سرت تا به قدم اوست ببین

رضاقلی خان هدایت