گنجور

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۳۰۵

 

گر معرفت الله نباشد مقصود

زین انس مجازی تن و روح چه سود؟

جان نور حق است و چون به حق وا گردید

تن باز همان قبضه خاک است که بود

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۳۰۶

 

کوچک خرد ار چه زود عاشق نشود

تا جان به تنش بود، پی عشق بود

هرچند که نام نان نداند طفلی

آن نیست که نان خوردنش از یاد رود

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۳۰۷

 

خواهم عدمی که پیش از این داشت وجود

کاین هستی پوچ را در او راه نبود

ور نه عدمی که بعد ازین خواهد بود

مستوجب صد هزار گفت است و شنود

قدسی مشهدی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۶

 

در کفر و در اسلام دری باز نبود

عشق آمد و درهای فرو بسته گشود

یک ذرّه چنانکه می‌نمودیم نه‌ایم

عشق آمد و آن چنانکه هستیم نمود

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۸

 

تا نیش زبانم رگ اندیشه گشود

غارت‌زدة دو کونم از گفت و شنود

از شومی یک زبان به بادش دادم

نقدی که ز پنج حس دل اندوخته بود

فیاض لاهیجی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۷

 

ای آنکه تویی حیات ما باعث بود

هستند جهانی به حیاتت خوشنود

چون ذره به خاک رفته بودم شاها

خورشید عنایتت مرا زنده نمود

سیدای نسفی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۴

 

آن ذات که ممکنات ازو یافت وجود

بودست مدام و هست و هم خواهد بود

از بس یکتاست عکس ذاتش جز یک

در آینهٔ دل شکسته ننمود

جویای تبریزی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۸

 

آنم که بود محال در دیر وجود

وز جام و سبو دمی توانم آسود

می خورده‌ام و میخورم و خواهم خورد

تا بوده و تا هستم و تا خواهم بود

مشتاق اصفهانی
 

سعیدا » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۴

 

ای از خوف تو آسمان جامه کبود

وی در ره تو زمین مسکین به سجود

تو بی رنگ و چه رنگ ها از تو نمود

جز ذات تو جملگی نمودی است نه بود

سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۶

 

بی رنگ به رنگ چون تجلی بنمود

گشتند [عدوی] هم خلیل و نمرود

چون باز ز دست رنگ گشتند خلاص

با هم کردند صلح، بی گفت و شنود

سعیدا
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۵۴

 

جز این دل دوزخ دم دریا پالود

این گرم نوا در آب و آذر که سرود

عهد است که از دجله همی خیزد سیل

رسم است که از کنده همی آید دود

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۶۶

 

آدم مایه گسستن آمد ز وجود

احمد آویز بستن آورد ز جود

کی نقد عیار این دو با هم سنجند

وصل آنکه ز فضل داند از خسران سود

یغمای جندقی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۷۵ - سحابی استرابادی قُدِّسَ سِرُّه

 

عالم همه فرعِ تست ای اصل وجود

هر چند وجود تو در آن خورد نمود

پرتو مر شمع را محیط افتد و بس

هر چند ز شمع باشدش بود و نبود

رضاقلی خان هدایت
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۲۴ - قتّالی خوارزمی عَلَیهِ الرّحمةُ

 

سه نقطه یکی شدند در اصلِ وجود

تا آدم بیچاره در آمد به سجود

عشق و می و جام هر سه یاری کردند

تا طاعت ابلیس نگردد مردود

رضاقلی خان هدایت
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۵۱ - مختوم نیشابوری قُدِّسَ سِرُّه

 

آن کس که جز او نیست به عالم موجود

قیوم وجود است و هم او اصل وجود

در هر اسمی اگرچه خود را بنمود

از اسم کجا شود مسمی معدود

رضاقلی خان هدایت
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳

 

گفتم دلت از ناله کنم نرم چه سود

در سنگ تو آتش مرا راه نبود

چندان که مرا عمر و شکیبائی کاست

هر روز جفای تو و حسن تو فزود

صفایی جندقی
 

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۵

 

در خلقت مرتضی به هنگام وجود

شک نیست که حق کمال قدرت بنمود

حق گفت هر آنکه گفت بی پرده چنین

آمد زپس پرده برون هرچه که بود

وفایی شوشتری
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۰

 

چون بود ظهور لازم ذات وجود

ظاهر شدنش هم از ره رحمت بود

امروز که شد بوصف رحمت ظاهر

نامی ز گنه نماند وین شد مشهود

صفی علیشاه
 
 
۱
۵
۶
۷
۸
sunny dark_mode