اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۳۶
من نقد درستم نه مس روی اندود
وین نقد گر امتحان کنی دارد سود
گر بر محکش زنی همانست که هست
گر بشکنیش همان درستست که بود
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۵۱
هر جانوری که در جهان باشد و بود
سر سوی زمینش بقیام است و قعود
انسان که چنین جانوری سر بهواست
از بهر شکست گردن اوست سجود
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۲
یارم ز همه جهان مرا روی نمود
دیدم که جهان جمله نمود او بود
عالم همه مرآت جمال رخ اوست
حقا که جز او نیست بعالم مشهود
بابافغانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴
در لوح عدم نهان بود نقش وجود
چینی، حبشی هر آنچه در امکان بود
خورشید قدم برآمد از اوج شهود
ماهیت هر یکی جدا باز نمود
بابافغانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۹
چون مرغ سحر جناح گلفام گشود
از بیضه ی صبح زرده ی مهر نمود
هر دانه که طاووس شب از دیده فشاند
از دامن صبح طایر روز ربود
فضولی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۴۱
چون لاله پریرم آتشی در دل بود
دی داد نوید سنبلت باد درود
امروز برو آب زن ای گل بگذار
فردا چو بنفشه خیزد از خاکم دود
فضولی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۴۵
جانانه بچشم ما در اطوار وجود
هر لحظه بصورت دگر جلوه نمود
در پرده اشکال و صور پرده نشین
تحقیق چو کردیم یکی بیش نبود
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۴
ای بی تو چو هم دم به من خسته نموده
آیینه که بینم این تن غم فرسود
آمد به نظر خیالی اما آن نیز
چون نیک نمود جز خیال تو نبود
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۵
آن خسرو فرهاد لقب کز ره جود
هر ساتل به من تفقدی میفرمود
بیلطفیش امسال اگر وزن کنم
هم سنگ به کوه بیستون خواهد بود
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش دوم - قسمت اول
اول که مرا عشق نگارم بربود
همسایه من زناله ی من نغنود
و اکنون کم شد ناله چو دردم بفزود
آتش چو همه گرفت کم گردد دود
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش دوم - قسمت اول
اول که مرا عشق نگارم بربود
همسایه من زناله ی من نغنود
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش دوم - قسمت اول
و اکنون کم شد ناله چو دردم بفزود
آتش چو همه گرفت کم گردد دود
شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت اول » بخش چهارم - قسمت دوم
صدهزاران حشر دیدی ای عنود
تا کنون هر لحظه از بدو وجود
رضیالدین آرتیمانی » رباعیات » رباعی شماره ۳۴
ز آئینهٔ دل چو زنگ اغیار زدود
نه جامه سفید ساز و نه خرقه کبود
چون اهل زمان نهایم در قید فنا
ما فانی مطلقیم در عین وجود
عرفی » رباعیها » رباعی شمارهٔ ۹۵
ای ملک غمت هر چه فرازست و فرود
وز تیغ تو چاک صبر را جوش وجود
آن خال سیه نیست که از لطف جبین
جای گرهٔ زلف تو گردیده کبود
فصیحی هروی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۴
آن ساقی گلچهره که می میپیمود
میر مجلس دوش هم آغوشش بود
تا صبح پسین عبادتی میکردند
آن یک به رکوع بود و آن یک به سجود
ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۳
گفتی که پلی بسازی از بهر خدا
از بهر خدا نه بلکه از بهر نمود
رفتی و دو طاق ساختی برنهری
کان نهر به پل پر احتیاجیش نبود
چون ساخته شد به طالع مسعودت
[...]
ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۸
گر تیرگی روز من غم فرسود
زانست که نورش برخ یار فزود
برد از شب من نیز درازی زلفش
بس چون شبم آنچنان درازست که بود
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۳۰۳
ای آن که کنی سعی در اثبات وجود
این راه، به پای عقل نتوان پیمود
هر چیز که درنگنجد آنت به خیال
آن است خدای و مابقی گفت و شنود
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۳۰۴
در معرفت آن که عشق بر عقل افزود
در راه طلب نگشت سعیش نابود
بی مغز نمیکند خرد نشو و نما
از کاشتن دانه بی مغز چه سود؟