رودکی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲
...
...
بفنود تنم بر درم و آب و زمین
دل بر خرد و علم به دانش بفنود

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۲۶۷
اول رخ خود به ما نبایست نمود
تا آتش ما جای دگر گردد دود
اکنون که نمودی و ربودی دل ما
ناچار ترا دلبر ما باید بود

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۲۶۸
اول که مرا عشق نگارم بربود
همسایهٔ من ز نالهٔ من نغنود
واکنون کم شد ناله چو دردم بفزود
آتش چو همه گرفت کم گردد دود

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۲۶۹
رفتم به کلیسیای ترسا و یهود
دیدم همه با یاد تو در گفت و شنود
با یاد وصال تو به بتخانه شدم
تسبیح بتان زمزمه ذکر تو بود

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۲۷۰
ز اول ره عشق تو مرا سهل نمود
پنداشت رسد به منزل وصل تو زود
گامی دو سه رفت و راه را دریا دید
چون پای درون نهاد موجش بربود

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۴۲
آن دل ، که ببند عشق کس بسته نبود
عشق تو بیامد و ببست و بربود
ای ماه زرشک روی تو ناخشنود
در حال دل بنده چه خواهی فرمود ؟

عنصرالمعالی » قابوسنامه » باب بیست و نهم: اندر اندیشه کردن از دشمن
گر مرگ برآورد ز بدخواه تو دود
زآن دود چنین شاد چرا گشتی زود
چون مرگ ترا نیز بخواهد فرسودن
از مرگ کسی چه شادمان باید بود

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۷
با من در مهر گرم چون آتش بود
بی من روزش چو دود می بود کبود
چون آتش رود سرد شد بر من زود
شد عیش من از تیزی او تلخ چو دود

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۳
دوشم چو شب از بنفشه رویی ننمود
در هجر توام دیده چو نرگس نغنود
از دیده و دست جیب پیراهن بود
چون لاله همی دریده و خون آلود

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۹
تا خط چو دود تو دل از من بربود
گر روی چو آتشت به من روی نمود
از ریختن آب دو چشمم ناسود
آری نه عجب که آب چشم آرد دود

خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۰
از آمدنم نبود گردون را سود
وز رفتن من جلال و جاهش نفزود
وز هیچ کسی نیز دو گوشم نشنود
کاین آمدن و رفتنم از بهر چه بود

خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۸
دهقان قضا بسی چو ما کشت و درود
غم خوردن بیهوده نمیدارد سود
پر کن قدح می به کفم درنه زود
تا باز خورم که بودنیها همه بود

خیام » ترانههای خیام (صادق هدایت) » راز آفرینش [ ۱۵-۱] » رباعی ۲
آورد به اِضطرارم اوّل به وجود،
جز حیرتم از حیات چیزی نفزود،
رفتیم به اِکراه و ندانیم چه بود
زین آمدن و بودن و رفتن مقصود!

خیام » ترانههای خیام (صادق هدایت) » راز آفرینش [ ۱۵-۱] » رباعی ۳
از آمدنم نبود گردون را سود،
وز رفتن من جاه و جلالش نفزود؛
وز هیچکسی نیز دو گوشم نشنود،
کاین آمدن و رفتنم از بهر چه بود!

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۷
بر یاد جمال ملک چشمم به غنود
از لفظ قضا شنو که گوشم چه شنود
ای خفته رساندت به آزادی زود
گر بنده رشید خاص را خواهی بود

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » رباعیات » شمارهٔ ۴۴
بو نصر طبیب اگر دهی خمرا زود
گردد ز تو مریم و مسیحا خشنود
بفرست شراب تلخ بل تلخی از آنک
تا سال دگر رنج نخواهمت نمود

انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۷
چشم تو در آیینه به چشم تو نمود
بر چشم تو فتنه گشت هم چشم تو زود
چشم خوش تو چشم ترا کرد به چشم
پس آفت چشم تو هم از چشم تو بود

انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۸
گفت آنکه مرا ره سلامت بنمود
کان بت نکند وفا و برگردد زود
دی آن همه گفتها یقین گشت و نبود
وامروز نداردم پشیمانی سود

انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۹
دستت به سخا چون ید بیضا بنمود
از جود تو در جهان جهانی بفزود
کس چون تو سخی نه هست نه خواهد بود
گو قافیه دال شو زهی عالم جود

انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۰
با دل گفتم که عشق چون روی نمود
در دامن صبر چنگ محکم کن زود
دل گفت مرا که برتو باید بخشود
گر معتمد صبر تو من خواهم بود
