گنجور

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۷

 

با ما ز در صلح درآ تا کی جنگ

ورنه ز جفایت چو جرس از دل تنگ

نالیم بناله‌ای که خون از اثرش

جوشد ز دل سخت تو چون چشمه ز سنگ

مشتاق اصفهانی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۰

 

ای بسته در صلح و گشاده در جنگ

از جنگ من و تو، کار بر من شده تنگ

فرق است بلی میان جنگ من و تو

تو سنگ زنی بشیشه، من شیشه بسنگ

آذر بیگدلی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۷

 

در بزم تو دورای گل خود روی دو رنگ

تا کی بودم چو غنچه خون در دل تنگ؟

با دیده ی تر گهی بسوزم چون شمع

با قامت خم گهی بنالم چو چنگ

سحاب اصفهانی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۷۴ - سیف الدّین باخرزی

 

کردم به طواف خانهٔ یار آهنگ

سنگی دیدم نهاده آنجا بر سنگ

چون بود تهی زیار ناکرده درنگ

واگردیدم سنگ زنان بر دلِ تنگ

رضاقلی خان هدایت
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۴۹ - شرف یزدی

 

در چشمهٔ شرع کجروم چون خرچنگ

در بیشهٔ دین چو روبهم پر نیرنگ

بر منبرِ علم همچو در کوه پلنگ

در دلقِ کبود همچو در نیل نهنگ

رضاقلی خان هدایت
 

قاآنی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷

 

گفتم به زن نظام کای لولی شنگ

خواهم که به چاله‌ات فروکوبم دنگ

خیاط‌صفت لباس الفت ببریم

من از گز کیر و تو ز مقراض دو لنگ

قاآنی
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۶

 

گر سردی و نیست پای اکرامت لنگ

بر جام کسی مزن بنا کامی سنگ

مردی کرم است و مردمی ستاری

در مردی و مردمی مکن هیچ درنگ

صفی علیشاه
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶

 

تا نرگس تو عقیق سان گشته برنگ

زاین واقعه ام چو غنچه دل آمد تنگ

از سرخی چشم خویش در رنج مباش

آلوده به خون شوند ترکان گه جنگ

افسر کرمانی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۶۸

 

از یک طرفی مجلس ما شیک و قشنگ

از یک طرفی عرصه به ملیون تنگ

قانون و حکومت نظامی و فشار

این است حکومت شتر گاو پلنگ

فرخی یزدی
 
 
۱
۳
۴
۵