گنجور

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۱

 

از گرمی خورشید رخ روشن او

رنجورتر است از دل عاشق تن او

یک روز که فرصت بود از دامن او

چون سایه درون شوم به پیراهن او

۲ بیت
ابوالفرج رونی
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و هفتم: در معانیی كه تعلق به شمع دارد » شمارهٔ ۱۰۶

 

دی میگفتم دستِ من و دامنِ او

چون خونِ من او بریخت در گردنِ او

پروانه به پای شمع از آن افتادست

تا شمع به اشکِ خود بشوید تنِ او

۲ بیت
عطار
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۷۲۵

 

هر صبح که خندید زخندیدن او

دیدم دل خود چاک چوپیراهن او

هر شام که بگذشت ، شد از گریۀمن

همرنگ سرآستین من دامن او

۲ بیت
کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۷۲۶

 

مشکین سر زلف یا رو نازک تن او

کز ناز نگشت باد بیرامن او

یا رب که چه فرخنده و خوب افتادست

بخت کله و طالع پیراهن او

۲ بیت
کمال‌الدین اسماعیل
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۲۵۳

 

نارست جهان بگرد پیراهن او

خارست گلش بباد ده خرمن او

تا گنبد نه روزن شش در کردند

بس دود دلی که پر شد از روزن او

۲ بیت
خواجوی کرمانی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳

 

بیماری شمع بین و آن مردن او

تب دارد و می‌رود عرق از تن او

بر شمع دلم سوخت که در بیماری

کس بر سر او نیست به جز دشمن او

۲ بیت
سلمان ساوجی
 

قاآنی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۶

 

شوخی که بیاض گردن روشن او

آغشته به صندل شده پیرامن او

صبحست  به سرخی شفق آلوده

یا خون خلایقست در گردن او

۲ بیت
قاآنی