دولت ‌که تو را داد به من زایل نیست

وین دل‌که مرا داد به تو غافل نیست

از دولت و دل هر چه رود باطل نیست

بی‌دولت و دل مراد کس حاصل نیست

پایی که نه در هوای تو در گل نیست

رایی که نه رای تو برو مشکل نیست

القصه ز هرچه نام شادی دارد

در عالم عشق جز غمت حاصل نیست

هر دل که رهین تن بود او دل نیست

در عالم دل خبر ز آب و گل نیست

راهی نبود که او بمنزل نرسد

جز راه محبت، که در او منزل نیست

دیوانه عشق پیرو عاقل نیست

آن دل که بجز تو یار خواهد دل نیست

با غیر تو همعنان شدن مشکل ماست

در راه غمت دادن جان مشکل نیست

ای آنکه دلت جز بهوس مایل نیست

از رشتن رشته أمل غافل نیست

از بسکه در او علاقه ها بسته بهم

دکان علاقه بندی است این، دل نیست

جز ایزد پاک حاکم عادل نیست

جز موجد خاک، قاضی قابل نیست

یکبار توان قاتل صد تن را کشت

زآنرو که مجازات بشر کامل نیست