گنجور

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۱۵۸

 

سیمابی شد هوا و زنگاری دشت

ای دوست بیا و بگذر از هرچه گذشت

گر میل وفا داری اینک دل و جان

ور رای جفا داری اینک سر و تشت

ابوسعید ابوالخیر
 

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۱۵۹

 

آنرا که قضا ز خیل عشاق نوشت

آزاد ز مسجدست و فارغ ز کنشت

دیوانهٔ عشق را چه هجران چه وصال

از خویش گذشته را چه دوزخ چه بهشت

ابوسعید ابوالخیر
 

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۱۶۰

 

هان تا تو نبندی به مراعاتش پشت

کو با گل نرم پرورد خار درشت

هان تا نشوی غره به دریای کرم

کو بر لب بحر تشنه بسیار بکشت

ابوسعید ابوالخیر
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۸

 

بالات بود بسان سروان بهشت

با خال تو خال حور فردوسی زشت

رضوان که همی عنبر زلف تو سرشت

یک نقطه همی چکید و بستوده بهشت

قطران تبریزی
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۸

 

آن شیر که او به صید جز شیر نکشت

گشت از پس آن خوابگهش چون خرخشت

مسعود ملک نخست یک زخم درشت

زد بر مغزش چنانکه بگذشت از پشت

مسعود سعد سلمان
 

خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸

 

این یک دو سه روز نوبت عمر گذشت

چون آب به جویبار و چون باد به دشت

هرگز غم دو روز مرا یاد نگشت

روزی که نیامده‌ست و روزی که گذشت

خیام
 

خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۱

 

تا چند زنم به روی دریاها خشت

بیزار شدم ز بت‌پرستان کنشت

خیام ، که گفت دوزخی خواهد بود

که رفت به دوزخ و که آمد ز بهشت

خیام
 

خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۶

 

چون چرخ به کام یک خردمند نگشت

خواهی تو فلک هفت شمر خواهی هشت

چون باید مرد و آرزوها همه هشت

چه مور خورد به گور و چه گرگ به دشت

خیام
 

خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۵

 

در فصل بهار اگر بتی حور سرشت

یک ساغر می دهد مرا بر لب کشت

هر چند به نزد عامه این باشد زشت

سگ به ز من است اگر برم نام بهشت

خیام
 

خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۹

 

فصل گل و طرف جویبار و لب کشت

با یک دو سه اهل و لعبتی حور‌سرشت

پیش آر قدح که باده‌نوشان صبوح

آسوده ز مسجد‌ند و فارغ ز کنشت

خیام
 

خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۳

 

من هیچ ندانم که مرا آن‌که سرشت

از اهل بهشت کرد یا دوزخ زشت

جامی و بتی و بربطی بر لب کشت

این هرسه مرا نقد و تو را نسیه بهشت

خیام
 

خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » راز آفرینش [ ۱۵-۱] » رباعی ۶

 

* تا چند زنم به روی دریاها خشت،

بیزار شدم ز بت‌پرستان و کُنِشْت؛

خیام که گفت دوزخی خواهد بود؟

که رفت به دوزخ و که آمد ز بهشت؟

خیام
 

خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » از ازل نوشته [۳۴-۲۶] » رباعی ۳۱

 

* تا کی ز چراغِ مسجد و دودِ کُنِشْت؟

تا کی ز زیانِ دوزخ و سودِ بهشت؟

رو بر سر لوح بین که استادِ قضا

اندر ازل آن‌چه بودنی بود، نوشت.

خیام
 

خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » گردش دوران [۵۶-۳۵] » رباعی ۴۰

 

چون چرخ به کام یک خردمند نگشت،

خواهی تو فلک هفت شِمُر، خواهی هشت،

چون باید مُرد و آرزوها همه هِشْت،

چه مور خورد به گور و چه گرگ به دشت.

خیام
 

خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » هرچه باداباد [۱۰۰-۷۴] » رباعی ۹۲

 

* من هیچ ندانم که مرا آن‌که سرشت،

از اهل بهشت کرد، یا دوزخ زشت؛

جامی و بتی و بَربَطی بر لب کِشت.

این هر سه مرا نقد و تو را نسیه بهشت.

خیام
 

خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » دم را دریابیم [۱۴۳-۱۰۸] » رباعی ۱۱۹

 

فصلِ گُل و طَرْفِ جویْبار و لبِ کِشْت،

با یک دو سه تازه‌ دلبری حورسرشت؛

پیش آر قَدَح که باده‌نوشانِ صَبوح،

آسوده ز مسجدند و فارغ ز بهشت.

خیام
 

امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۴۳

 

در راه نسا ای ملک پاک سرشت

جز سنگ ندیدم به دل سبزه و کشت

دوزخ دره‌ای گذاشتم ناخوش و زشت

چون پیش تو آمدم رسیدم به بهشت

امیر معزی
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۶

 

نوری که همی جمع نیابی در مشت

ناری که به تو در نتوان زد انگشت

دهری که شوی بر من بیچاره درشت

بختی که چو بینمت بگردانی پشت

سنایی
 

عین‌القضات همدانی » تمهیدات » تمهید اصل سادس - حقیقت و حالات عشق

 

مجنون روزی سگی بدید اندر دشت

مجنون همگی بر سر سگ شادان گشت

گفتند که بر سگی ترا شادی چیست

گفتا روزی بکوی لیلی بگذشت

عین‌القضات همدانی
 

انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۵

 

محنت‌زده‌ای که کلبه‌ای داشت به دشت

در نعمت و ناز دیدمش برمی‌گشت

گفتمش که گنج یافتی گفتا نه

بو طالب نعمه دی بر این دشت گذشت

انوری
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode